۱۴۰۴ مرداد ۹, پنجشنبه

آفتابگیر

برگردانی از Sunbather  از Deafheaven

 

 

نفسمو تو سینه حبس کردمو

تو خیابونِ پولدارا روُندم

بین خونه‌های اعیونی، درختای سبز

چه را‌پله‌های تندی داشتن خونه‌ها

چه سفید بودن نرده‌ها

 

فرمونو فشردم تو مشتم

 

عرقم نشست به چرمِ صندلی

سگا رو دیدم تو اون باغای ویلایی

ول می‌چرخیدن 

 

دیدمت اونجا دراز کشیده بودی

چمنا از پاهات بلندتر بودن

حوله تنت بود

به چشای براق‌ت نگاه کردم

گریه‌م گرفت تو اون دریای نور

 

فلج شده بودم تو نرمیِ صندلی،

تو اون ملحفه‌ها فرو رفتم

یخ زده بودن از گلبرگای قرمزِ پات

پشتم لرزید از فشارِ ناخونای لاک‌زده‌ت

 

زشتی و دروغ از لای دندونام بیرون می‌زد

استخونِ فکمو خورد کرد

لثه‌هام پرِ خون شد

 

سخت‌ترین کار واسه منِ داغون

لمسِ انگشتات بود

با اون حلقه‌های پر از دندون

 

پنجِ صبحه، دلم لحظه به لحظه میشکفه

دلم میشکفه

مدام و همیشه

 



برای ر. و ا.