بر دستهای بیدارم میرویی
کودک آذین میکنی، رو به خورشاد داری
تاسههایم را همه بیارام
التیامِ گلوی افگارم باش
شوقهای نیرومند را همه بازگردان
دارسجِ ناپیدا به کاجها
تو ای خاسته از خاکسترِ مدفون
التیامِ گلوی افگارم باش
برگهایت
میانِ انگشتهایم
برگهایت همه
میمانند
زنجیرهایم را میگدازند