۱۳۸۲ فروردین ۹, شنبه


" فیلسوفان تا کنون تنها در کار تفسیر جهان از راه های گونه-گون بوده اند. اما مسئله بر سر دگرگون کردن جهان است."

سخنی مشهور از آموزگار انبوهه، یا بهتر است بگوییم از خنیاگر انبوهه. علم-ورزی که به گمان خویش، حقیقت را به گونه ای علمی بیان کرده ( هر چه باشد امرِ علمی، قدسی نیز هست). ... چه خوب که همین توده-باوران به بازگویی حقیقت بپردازند، چراکه حقیقت بیان-شدنی ناراست ترین خرده-حقیقت است!

مسئله بر سر دگرگون کردن جهان است. آری. اما مسئله ی این مسئله که چنان پرسشی را به ناپرسشی بی-بنیاد بدل می کند این است که چه کسی باید چونایی این دگرسانی را بازشناسد و درستی اش را به داوری بنشیند؟! چه سنجه ای برای این دگردیسی در نظر می توان آورد که به ما بنماید که چنین دگرشدگی ای همان دگرگونی ای است که مدنظرمان بوده؟! بی تفسیر! بی انگاشت!

نمود هر دگرگونی در جهان، برای انسان است؛ این سان دگرگونی جهان همچون دگرشدگی بازنمود (representation) جهان برای انسان، به پیش کشیده می شود. یعنی وقتی که از دگرگونی جهان سخن می گوییم، خواه-ناخواه، منظورمان دگرگونی بازنماییمان از جهان است؛ جهانی که دگرگونش کرده ایم، به فرض هم که دگرشده باشد، در مقام بازشناسی این دگرگونی، به ناچار در ساحت بازنمایی آدمی خویش را هویدا می کند. کوتاه-سخن این که: انگاشتن هر دگرگونی در جهان، درخود، پیش-فرض ها و پیش-انگاشت هایی دارد که می نمایند که آیا جهان دگرشده، همان است که ما از دگرکرده گی اش در نظر داشتیم یا نه. یعنی پس از دگرشدن جهان آن پیش-فرض ها در مقام توجیه درستی "دگرگونی" فراخوانده می شوند و "جهانِ دگرشده" را برابر "آماج ما از دگرگونی جهان" یا "تصویر جهان پس از دگرگونی" می نهد و سپس داوری می کند.

پرسش: آیا دگرکردن چیزی، بی پیش-داشت و بی چشم-انداز بامعناست؟! آیا می توان بی آن که تأویلی از چونایی دگرگونی "چیزی" داشت، به دگرگون کردن اش دست یازید؟!

پاسخ را باید از شبانِ غوغا پرسید. نه! از خدایش،از کارگر پرسید. ... !!!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر