۱۳۸۵ اردیبهشت ۸, جمعه

ژکانیده از Elend
Worn out with Dream


خسته از رویا


نام‌ات را نچاک
که نام، جان‌پناه است
و تیمارستان ِرنج‌

عشق‌ات را نفرسای
که بی‌ازمن ِچاکاچاک هستن‌ات نیست

به گاه ِتردید، وفا آر
در-آ
به آغوش ِشکنا که دل به شکن‌اش باخته‌ام
زیر ِنور ِبامداد
تراش ِچهر ِزنده‌گی را در پژمران‌ام قلم می‌‌گیرم
و می‌بازم

تسخر-ام زن
های... که صدای‌ام بد می‌لرزد
...من خسته ام؛ افشرده از رویا

زهرخند ِآسمان ِپریده‌رنگ‌ات به زمین‌ام می‌خزاند
کجا؟!
به زیر آ
به راه ِنو شاید
به بَر

از تُرد ِآغوش گریخت‌گاهی نیست
چاره
فسُردن از نور ِبامدادان




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر