ژکانیده از Elend
Worn out with Dream
خسته از رویا
نامات را نچاک
که نام، جانپناه است
و تیمارستان ِرنج
عشقات را نفرسای
که بیازمن ِچاکاچاک هستنات نیست
به گاه ِتردید، وفا آر
در-آ
به آغوش ِشکنا که دل به شکناش باختهام
زیر ِنور ِبامداد
تراش ِچهر ِزندهگی را در پژمرانام قلم میگیرم
و میبازم
تسخر-ام زن
های... که صدایام بد میلرزد
...من خسته ام؛ افشرده از رویا
زهرخند ِآسمان ِپریدهرنگات به زمینام میخزاند
کجا؟!
به زیر آ
به راه ِنو شاید
به بَر
از تُرد ِآغوش گریختگاهی نیست
چاره
فسُردن از نور ِبامدادان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر