۱۳۹۵ تیر ۲۷, یکشنبه

به سوگِ جاب


برگردانی از to mourn Job از Ahab






می‌نشینیم، آشفته، گردِ آتش
در این اندیشه که چه باید گفت
همه‌چیز به آستانه است، بی‌تاو  
به گمان‌ام زیاده کشیده‌ایم امروز

آری، راست که می‌گویم:
هار بودیم به شورِ انتقام
جاب مرده بود و
شب همه مات و پشام

جان‌اش را عزیز می‌‌داریم
به سوگ و وقت‌مان تنگ
که این نورِ خبیث خاموشی می‌گیرد
و اخگرِ آتش نخواهد تابید دیگر

کشتی‌بان ترسان دست‌های‌اش را گذاشت
بر سینه‌ی رفیق
جاب مجروح، آماسیده به خون
دیگر تکان نمی‌خورد

برکشیده بود آتش‌ها‌مان
برمی‌افراختند ستون‌های شبانه‌ی اخگر را
پگاهِ روزِ بعد که بیدار شدیم
دیوباد بود و ستهمِ بوران

امید دارم که یک روز، ای رفیق
بازگردی به خاکِ آسوده
خوش‌تر که کم‌تر بگوییم
که رستی تو از این همه قال 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر