اَرگِ اندوهِ عتیق
نگاهت را به کاواک گردان
دَمجِ گوریده، هان
به دریای کیهانی بریز
در سرسراهات طنینها ژرف اند
و پرهیبهای شبحوارِ
محتضر حتا
به شب پرسه میزنند آنجا
در جستوجوی اقلیمِ اختران
به سالهاسال عزلت
همچنان میسوزد این مشعل
حارسانِ اخوت، تَسلاجویان
بر سایهی بالهای
شنگرفی ست رویاهاشان
شاهد اند، از دور
نشانِ امیدِ بیکرانه را
نماز کنید – در تنهایی
فراروید – در هیچی
بشکفید – در مسکنت
و آن گورِ تباهیده را دگر
سازید
شعله را فراز گیرید
در مغاکِ سیاه
و چون رو به نیستی میگذارد امید
و زمان، معنا میبازد
برداران مثالِ سنگ میآرامند
شاهدان اند سکوتِ ابدی را
بر چشمهاشان،
نشانِ فروزان
نماز کنید – در تنهایی
فراروید – در هیچی
بشکفید – در مسکنت
و آن زهدانِ تباهیده را دگر
سازید
شعله را فراز گیرید
در مغاکِ شنگرف
فراز گیرید شعله را
دهشتانِ دهشت بیدار میشود / شرآلوده میلولد سحابی / دیوارها بر هم میریزد / به هیبتی دگر میسازد غریب و نفرتانگیز
امواجِ مایههای پادکیهانی / میکوبند بر دیوارهای ساقط / و از زخمهای گشوده / مرضی سهمناک به درون میریزد
برادران، به حراست از خانه، که فرومیریزد در برابرشان، برمیخیزند / صدای زنگ را مینیوشند، به ندایاش خیز میگیرند
رعبی عظیم بر حاملانِ مشعل میافتد / خانه بر ایشان عهد میشکند، خانه گور میشود
رعبی عظیم بر حاملانِ مشعل میافتد / خانه بر ایشان عهد میشکند، خانه گور میشود
برای آواره، فاق بلند و ایوت