قومِ نهازیکان خاسته
تا هوش آورد و روشنی
از برای مردم
آن کلمات که بُردارِ عبودیت و ظلم اند
مزامیرِ زندهگی نیستند
تارکان ماییم
که بُزمرد ماندیم
ما بُزمردان – ما قومِ بز
نهازیکان
نهازیکان
ممهور ایم به نورِ حقیقت
نه پیکِ دغای دادار
ما تگرگایم بر آنها
که مدفوناند در معابدِ مسیحا
حقیقتِ سهمگینایم ما
حقیقتِ مطرود
مرثیههاتان را که نبشتهاید
به آتش اندازید
نهازیکان
نهازیکان
قومِ نهازیکانایم - وقتمان است
وقتِ ما خردمندان
نشانمان هگلا، ماممان زمین
بازخواهیم گرفت آنچه را که از آنِ شماست
که رزم آزادی است
با نشانِ بز بر فرازِ سر
خواهد خاست قومِ ظلمزده
لهنهگانِ محرابِ نسیان نیست میشوند
که پیروزی از آنِ روشنی است
قومِ نهازیکان خاسته
تا هوش آورد و روشنی
از برای مردم
آن کلمات که بُردارِ عبودیت و ظلم اند
مزامیرِ زندهگی نیستند
تارکان ماییم
که بُزمرد ماندیم
ما بُزمردان – ما خلقِ بز
عصرِ بز
از استارگانِ مستور خیز میگیرد عصرِ نهازیکان
از استارگان آری
عصرِ نهازیکان
برای شافع
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر