۱۳۹۹ مهر ۳۰, چهارشنبه

شش‌وجهی - زرعِ خاکِ بشر

برگردانی از Hexahedron - Tilling the Human Soil   از   Dodecahedron




آدم، ای اب

ای استگانِ هندسی

که مخلوقِ تصویرِ خدا ای

ای تذکارِ مرگ

معمارِ بزرگِ گیتی

نهادی ناجاوید

تجلی داده در دل‌ات

تا ناتوان شوی از رهیدن 

 

از هبوط

به کشفِ این فرنود ایم 

این اصل که در دلِ اولادِ آدم

می‌خزد، پیش می‌آید،

می‌ایستد پیشاروی هر چه آن به‌وسواس ساخته‌ایم

- شاخ‌سارِ عریان و استخوان‌ها، لاش‌ها

این اورادِ نجواگر

که هر ساختی را ‌می‌درند

 

کف به دهان می‌آورد بهشت

و می‌هراشد بر پیکرهای خدا

.. میغی از یاقوت ریخت‌ها را همه از میان می‌برد

مناظری بی‌انتها از کبود... 

 

تن نمی‌دهد به جنبیدن

این فجر که در درون دارم

نوری ست نو

خیره با چشمانی بیمار در این اخترِ ضریرگردان

که بازمی‌تابد آن چه که دیری ست به نسیان رفته

آن چه به اعصار خفته و خاموش بوده

و خاسته حال

اینک پرتوهای خورشیدِ ایوار بر اهرام

 

  

با تنِ سپهر یکی شو

که چهره‌ها همه نقاب‌های مرگ می‌شوند 

کدفت‌های بی‌رنگ می‌نگرند

بیاغاز

ای اختر، ای اخگرافشان

ای اکسیرِ سترگ

ای خماسیِ مقدس 

 

این رازها را همه می‌دانم

وجود را می‌شناسم من

غریوی مهلک خیز می‌گیرد

در دلِ سیاهِ پلیدم

این رازها، این توان، که می‌خیزند 

در دلِ سیاهِ گندیده‌‌ام





۲ نظر: