برگردانی از The Coral Tombs از Ahab
درافتادنِ استاد اروناکس به اقیانوسهای ژرف (با Ultha)
نفس بکش
کشتی را به پس گردانید
نفس بکش
خیزابِ آهنست آنجا
نفس بکش
تسمهها را بدرید
نفس بکش
دهانام لبریز از آب...
رسمی هست آنجا از تودهای سیاه
که محو میگیرد در شرق
دیدهام من...
دیدهام آن ددِ دقیانوسی را!
در اعماقِ ژرفِ اقیانوسها
به هادال، به آن جای مجهول
زیرِ سطحِ آب
با حرکاتِ غریب
با جامهگانِ آبخسته
گران چون سنگ
آداکِ آهنی برمیآید، و دندنههای موتورِ زورمند
چه هستارِ غریبی در این چینهها سکنا کرده؟
چه حیاتی در این اعماق هست؟
افسوس که چه خواستم حیرانیکردن به این آفرینهها را
نیک میدانم اما، ترک گویم میمیرم.
{ناخدا نزدیک میشود:}
شهریان ترکام کردهاند
افسوس اما که قصور از من نیست
من تنها به مامِ دریا نیاز میبرم،
نامِ من نمو ست
نسناسِ گورهای آبگون
بازوچهها مزین به رجی از مناشل
ناظرانی مراقب، نرمتنانی مخوف
چه سرزندهاند، چه نیرویی دارند به هر پار
و هر یک دارا به سه دل
نسناس
ده مرد با تبرچههای چوبین
دودَه بازوچهی ترسناک
مدد! مدد! شنیدم که ضجه میزد
و دیدم که محو گرفت با هیولاها
هماره جایی هست
ازبرای داستانهای قصهگو...
در برابرِ چشمهایم
نسناس بود، مقیمِ دریای ژرف
مادونِ زیرِ دریا
مقیمانِ اعماق برمیآیند
باخروش برمیآیند
و میمیرند بر سطح
نسناس، به نمایی نفرتانگیز
و ناخدا، به چشمهای اشکین
سِیلی به سیلان
این زمین اقالیمِ نو نخواهد
مردانِ نو خواهد!
ناکامیهای این ستمپیشهگان: بسیارگان!
من اما، به آنجا به ناکامیِ دیگران، کام مییابم!
در بطنِ دریا زندگی کن
که اعماق را جای ستمگران نیست
کشتار برای کشتار است اینجا
فرادستان، ای اشرافِ خاکی، دور شوید!
این مردان و زنان
سراسر سرکوفتهاند
بنگر آنها که مطرود میدارم
که سرکوب را الوانِ گونهگون است
قاضی منام
قانونام من
و سرکوبگر اینجاست
زحمتکشان را رها سازید!
از آژیدهگیهاشان کین ستانید!
سوگند، که معترفی نخواهمشان داد!
بر کشتیِ عظیم میخاییم
عنان برمیدارم از ژرفترینِ درون
سیلی به سیلان
رحمی مباد بر این گنهکاران!
صحراییست دریا
دریا تنآوردیست از طبیعت
که خود را به سه سپهرش میآشکارد
نه به نامتحرَک، نه به متحرِک و نه به خالق
نه به کیمیا، نه به سمومِ موهوم
دریا همهچیز است
دماش پاک است و ناب
هفتدهگانِ ارض را پوشانده
از خاکیان روی تافتهای تو دریا
... دریا صحرایی ست
دریاب حیاتاش که زیرِ ارض میجوشد
جانداریست جاودانه دریا ...
غریق میسازد از تردیدهای تو
آغازِ حیات به اقیانوسها بوده
و فرجامِ تو خواهد بود اینجا
دریا صحراییست،
دریاب حیاتاش که زیرِ ارض میجوشد
جانداریست جاودانه دریا،
غریق میشوند تردیدهای تو
دریا شفاست،
آرامشی هست والا در آن
آغازِ حیات به اقیانوسها بوده،
و فرجام خواهد بود اینجا ازبرای تو.
گورِ مرجانی
بر او که خمیدم
شناختم جمجمهاش، پاشیده
نفَساش کُند بود، چشمهاش بیسو
و افکارش نهفته در سکوتِ عصب
جبینِ خردمندش شکافته
بیجان بود به بدن
از آخِرین کلماتِ لخشیده از لبان
خواستم بدانم از رازِ غمهاش
از دور ضجه میشنوم
مثالِ آوازِ عزا.
نیایشی ازبرای مردهگان
مثالِ طوفانی پیش از آرام
جبینِ خردمندش شکافته
بیجان بود به بدن
از آخِرین کلماتِ لخشیده از لبان
خواستم بدانم از رازِ غمهاش
بدرقهگرانِ سوگ
در قعرِ دریاها
زانو میزنند در برابرِ گور، به تکریم.
مردهگانمان خموشانه خفتهاند.
از دور ضجه میشنوم
مثالِ آوازِ عزا
نیایشی برای مردهگان
مثالِ طوفانی پیش از آرام.
بیارام ای رفیق
زیارُستان پاس میدارند
ایمنای از بشر، از قرش
مقبور به جاندارانِ غریب!
بیارام ای رفیق
مرا به آدرنگ بگوران
ایمنای از بشر، از قرش
در این گورِ مرجانی بخواب!
رویای رنجور
نمیجنبید
سیمایش دگرگونه
با نقابی منفور
تو ای جانِ ژرف، هان
مجالِ پرسیدنم هست؟
- نه آقا!
چشمها مبهوت
بر افق
این مرد چه حقدِ هولناکی را منتظر بوده؟
رازهای ممنوعه
نیکنهفته
و آینده چه دارد،
هیچ، مگر تقدیری شوم!
گوی منور
مرده
ما را واهشته
در ظلما.
خوابِ سهمناکِ نمو
یاد از من ربوده
ذهنام انگار... مات شده
گوریده، بههمتافته.
تردید مستولی بر من
تموجِ دریا...
و من به جهدِ طردِ خواب
نفسام گرفت.
خوابِ سهمناکِ نمو
یاد از من ربوده
ذهنام انگار... مات شده
گوریده، بههمتافته.
گرداب (با Esoteric)
محضِ انسانستیزی نبود
نفرت بود، حقدی بود عظیم، والا.
برافرازید! برافرازید!
به سطحِ دریا.
به حیرتی عمیق، به بهتی عمیقتر
که بر فراز است مرگ!
آونگان به نردبانها
آویخته به دکل
بیحس، خشکیده،
صدایمان به اقیانوسهای فراخ
منام ناخدا نمو
چیزها دیدهام که احدی نباید
به جریانهای زیربحری میزنم
به سخره میگیرم طوفان و دریاهای سنگین را
منام ناخدا نمو
به دیدِ برخی بیرحمی مرگآورم
مرا ملکِ مقربِ نفرت بخوان اما تو.
شاهدِ اعصارِ حزین بخوان
عزیز میدارم هر آنچه از دست دادهام را
قدیر هان، بس است دیگر!
فرو شو! به گرداب فرو شو
تا به آنجا که آبگونهها به امواجِ عظیم میرسند
فرو شو، فروتر شو به گرداب
تا به آنجا که آبگونهها به امواجِ سهمگین میرسند.