۱۳۸۲ تیر ۲۱, شنبه

:Shape of despairهم - گویی ای به لهجه ای دگر با واژ - آهنگی از

Quiet these paintings are
خموشی ای که این نقش ها یند

در سکوت این همه رنگ رمق می بازند
کم زمانی بعد یکه - رنگی خواهند شد
درنگان چشمان ِسفت بسته ی ِ من درایستاده - لحظه ای جاودان مانند به دریای ِ اندوه خیره می شوند
درنگالحظه ای که می فرامشم پروای ِمرگ را...

زیر این امواج شورها نهفتست
امواجی هنوز رفته شان بی بازگشت
میان ِمویین-فاصله ی ِ پلکهای ِبسته و نگاه ِ ژرفا - دور نگرم
آن گاه که این امواج به آرامش خفته اند
زجرانه زندگی ای می روید
در نواسانی از زیستن به مرگ....




افزونه: بر بازی نا مرئی وغیر منطقی ِ (!) دختربچه ای در دنیای ِ غیر واقعی اش (!) لبخند باید زد(کودکان به سویش نیز می شتابند هم - بازی اش می شوند)چه می داند بیننده ی ِگرفتار ازدرون ِپر - رنگش.تنها کودک بودگان دانند...می دانید؟ ...پس بر بازی ِ ژکان نیز همین کنید.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر