۱۳۸۲ شهریور ۱۱, سه‌شنبه

پیچیدگی و حقیقت در نوشتار


- در نوشتارآشکارگی معنا فدای غنای اش می شود. نوشتار باید بپیچاند تا دریابنده، دریاینده شود. نوشتار خویش را در برهمی، در ویرانه ی واسازی شده اش به مخاطب آشکار می کند. دریافت معنا از این پس به خوانش او بسته است. اوست که حقیقت پنهان در ناسامانه ی پیچیده ی نوشتار را به ساحت آشکارگی می کشاند. او حقیقت را هست می کند. بی او، معنا در تافتگی آشفته ی نوشته پوشیده خواهد ماند؛ یعنی، بی او حقیقتی در میان نیست. حقیقت وجود ندارد. حقیقت ساخته می شود و سپس می سازد، حقیقتِ ساخته شده، نا-بودی را به هستی می کشاند. حقیقت وجود ندارد، زیست می شود.

- مخاطب، نوشتار را در پیش زمینه ی معنایی خاص خود، می نشاند: پیش زمینه ای دربرگیرنده ی پیش-داشت ها، پیش-فهم ها و نیت های معنایی ویژه ی او. او نوشته را که بذری ناکشته است در این زمینه می کارد و آن را با پیش-"داشت" های خود می پروراند. این گونه سنت و چشم انداز است که نوشته را می پزد. معنای برآمده از این پزندگی، آنگاه که برداشت شود، معنایی از آنِ خود مخاطب است. نوشته-در-خود بی معناست. چون معنا بر بستر رود دلالت هرگز ته نشین نمی شود. در خاک زمینه،در این کشتزار که جان-مایه اش "داشت"های مخاطب است، معنا زاده می شود. نه بذر/نوشتار و نه زمین/زمینه، هیچ یک به تنهایی آبستن معنا نیستند. معنا برخاسته از کشت و داشت نوشتار بر پیش زمینه ی ذهن نیوشنده است. فهم نوشتار بربسته به دریافت نشانه هایی است که خود، زاییده ی برابرایستایی نوشتار نزد "داشته"های مخاطب است. اینجاست که نویسنده هیچ نقشی در فرایافت معنا ندارد. او مرده است. با مردن او، تاویل زنده می شود. نوشتاری که نویسنده اش را به نا-بودی(؟) نکشاند، نوشتاری آزاد و آماده-برای-خوانش نیست؛ تباهی پذیر است.

- پیچیدگی، آشوب، بی-مرکزی،پراکندگی، ناسازوارگی و... آن گاه که از بایسته بودن باشیدن اینها در نوشتار سخن می رود، مُراد، نه در کاربَست شان در شاکله ی گزاره ها، بلکه در ساختار دلالی و شبکه ی معنایی و البته کلیت ساختاری است. در این معنا، نوشتار را زمانی می توان پیچیده خواند که مخاطب را در درک معنا بپیچاند. معنای پیچش در اینجا، آشفتگی مخاطب بر اثر دیدار گسیختگی فرم و صورت نوشتار (جابجایی نهاد و گزاره، غیاب نشانه های ویرایش و علامت ها، تکرار واژه و ... ) نیست، بل ویرانی و واسازی نظام دلالی داشته های اوست که میل تندی به باسمه-زنی دلالت های خودی بر هر متن نو و تازه را دارد. هدف از پیچیدگی نوشته رسوب-زدایی و لایروبی از رود آلوده ی دلالت های خواننده است. نوشتار بندهای فروبستگی روانی-ادراکی مخاطب را با پیچیدگی و پراکنش خویش، می گسلد؛ این سان خواننده را به آزادی، با تاویل بی مرض راهبری می کند؛ نوشتار پیچیده، سکون معنایی مخاطب را می شکند، او را بیدار و هشیار می کند و آزاد. پیچیدگی آزادی-خواه. پیچیدگی تنها در این معناست که ره به آزادی معنا می برد و نوشته را به نوشته ی ناب نزدیک می کند؛ جز این، پیچیدگی یعنی پوشاندن ناتوانی های زبانی با گیج کردن مخاطب در آشوبه ی هرزه ی یک سیاهه.

- پیچیدگی آن سان که ذهن را از زندان پیش-فهم ها رهایی می بخشد، راهی است برای آشکار کردن پوشیدگی ها، راهی است برای آشکاری حقیقت. تمام ناسازوارگی ها و تضادها در سامانه ی پیچیدگی (پیچیدگی بسامان) برای هستیدن این آماج (نزدیکی به حقیقت)، در وحدتی دراماتیک همآورده می شوند. در این دم، پیچیدگی از معنای نزدیک خود، یعنی آشفتگی، آزاد می شود و به زیبایی میل می کند و نیوشنده در این دگردیسی از دریافت پیام، لذتی زیباشناختی می برد. پیوند اندیشیدن و لذت-بری زیباشناختی.

- حقیقت، خود را در دایره ی رنگارنگ و بی-شکل اندرون هویدا می کند! اندرونی که از شدت سرشاری، آزاد شده. بارانِ مغز از این سرشاری اوستام می ستاند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر