۱۳۸۲ آبان ۲۴, شنبه

عقیم عمیق {شرارت و خودشیفتگی در سالوادور دالی}


دالی: نماینده ی مرض زیاده خواهی میان-مایگان.
دالی:ِ نابغه ی انبوهگی.
دالی: ابتذال سوررئالیستی.

سری به یکی از نگارخانه های او بزنیم...

The birth of a liquid desire:


دالی هنگامی که پنج ساله بود،خفاش نیمه جانی را در قوطی زنگ زده ای حبس کرد، فردای آن روز خفاش را در حالی که مورچه ها به جان نیمه جان اش افتاده بودند، به دندان گرفت و دو نیم اش کرد.

Gala & Tigers:

دالی در نخستین مغازله اش در حالی که موهای معشوقه اش را با تشنج می کشیده به او گفت: حالا بگو چه می خواهی؟ گالا گفت: مرا بکش! و این سرآغاز عشق پرشور گالا و دالی بود. چون گالا همان چیزی را از او خواسته بود که دالی انتظار اش را می کشید!...

....... ....... ....... ....... .......


دالی میان-مایه ای بود که در اسید سودای نبوغ سوخت.
او پوست سوخته ی مغز بودار اش را در نگاره های اش ریزریز می کرد. مهارت نگارگری دالی در حد یک نقاشِ میانه، در حد یک نقاش کتابچه های علمی دبیرستانی بود ولی او همیشه خود را جای او به چیزی پناه برد، از بی-چیزی اش و از شور گزاف اش به بلندی ها به "شرارت" گریخت. جنازه، جمجمه، نشانه های سکس-زدگی، مورچه، الاغ های تجزیه شده، و... او مدرن بود و عقل مدرن هرگز به بختانه گی نبوغ باور ندارد!

معنای خودشیفتگی (Narcissism) را نباید به معنای عامیانه و فروبسته اش فروکاست. خودشیفتگی در فرهنگ روانشناسی سازوکاری دفاعی در برابر سرخوردگی های روانی است: نفرت پس از شکست در عشق. خودشیفته، با خودبینی و خود-بزرگ-انگاری مفرط اش، در حقیقت از رنج نداری اش، از بینوایی ساز بی کوک جان اش، از درد کمبود نیروهای شاداب هستی می گریزد. خودشیفتگی پیشامدرنی گونه ای هیستری روان-رجوری (neurosis) است؛ اما خودشیفتگی مدرن حادتر؛ تا روان-پریشی (psychosis) مالیخولیانه پیش می رود و در این حالت به زعم فروید، نفس از خود، بهره گیری شهوانی می کند (Self-Abuse).

فرد خودشیفته، خود را در برابر اضطراب از پوچی و کاستی می بیند و پناه جستن به گریزگاه رازناکی را برمی گزیند.او به امر دهشت وار پناه برد. بیم افکن می شود. ترسناک می نویسد و نقاشی می کند. شعر اش گنگ است. نوشته اش چرت و پرت است. سخن کوتاه آن که ریخت و پاش می کند و اثر اش را در در-هم-برهمی صدا و ریخت و رنگ می سازد. کاری که بسیاری از عروسکان بیمار مدرن می کنند تا خود و هنر بی مایه شان را عجیب و غریب و درنایافتنی و این سان بزرگ جلوه دهند (Conceptual Arts). مخاطب این نابغه چه کسانی اند؟ بورژاهای سده ی 20 فرانسه که تفریح شان، خرید نگارگری های سوررئال بود.

فرد خودشیفته، خودخواه نیست. او، در حقیقت برای پنهان شدن از بی ریختی روان، خودآگاهانه، خود را به خود باژگون می شناساند. خود را باد می کند. او خود را خودخواسته، کژ می فهمد. این کژبینیِ قصدی او را به تاب آوردن آنچه که در خود برناتافتنی می داند، کمک می کند: به برتابیدن خشته گی روان ...

The Metamorphosis of Narcisissism


دالی یه اقرار خود، یک خودشیفته ی تمام عیار بود؛ او از خودبزرگ بینی گزاف اش می رنجید. از کودکی خود را جای بزرگانی چون ناپلئون می پنداشت! مثل بسگانه ی همسالان عزیزی که از کمبود شخصیت می رنجند و این رنجش را در دیوانه-انگاری و شیدایی و دهشت-گرایی هنری شان تف می کنند. سودای او نبوغ بود. سودایی دست نیافتنی... نبوغ ناخواستنی است، نبوغ ( اگر هنوز ایمانی به وجود اش باقی مانده باشد) نهادینه-عنصر نهادینه شده در سرشت نابغه است. جوشنده ی خودجوش، خودخواه بی-خود، ناخودخواسته و البته مقدر. دالی نابغه بود، نابغه ای که مخاطبان اش بورژاهای سده ی 20 فرانسه بودند؛ کسانی که تفریح شان، خرید نگارگری های سوررئال بود؛ کسانی که به جای شکار (تفریح نیاکان شان)، شیفته ی انبار کردن نقاشی های مد روز بودند! شاید بتوانیم از دالی به عنوان یک شخصیت لذت ببریم، اما شخصیتی که بی شک اندازه ی خود را نشناخت، و البته چونان شخصیتی که پسند هنردوستان مدرن می افتد: یک شخصیت پاره پاره...

Salvador Dali:


چهره ی مردی که از اعماق سرد عقیمی اش به شرارت پناه برد تا خستگی پرگره ِروح کوچک و بی تاب اش را در گرمابه داغ و خسته زدای شرارت کمی فروخوابانَد. در این راه اما، دالی و امثال عروسکانی چون او دربرابر آنانی که از شرارت کوهستانی بزرگان خبر دارند، آنانی که سپیدی و سردی و پاکی و گستاخی شرارت را دریافته اند، شریران بذات، در برابر شریران پارسا (؟!) که از سر سرشاری شریر اند، چیزی نیستند جز یک تلخک که عقده ی خود-بزرگ-انگاری اش را با جامه ای صورتی که به زنگوله های ریز مسین آذین شده، در سکوی نمایش انبوهگی بازی می کند!

Le Sommeil


۳ نظر:

  1. چطور در مورد دالی اینطور میگید؟ یعنی من نمیشناسمش جز چند تا نقاشی. اما از نقاشی هاش به اینجا رسیدید یا زندگی نامه ش یا چی؟

    پاسخحذف
  2. نفهمیدم بلخره دالی نابغه بود یا نبود؟
    با فرض نابغه بودن ذاتیه
    نابغه بود و کارهاش از روی نبوغش بودند؟
    نابغه نبود ولی سعی میکرد کارهاش از یه نابغه باشند؟
    نابغه بود اما به جای اینکه رها بذاره تا نبوغش کار خودش رو بکنه، سعی میکرد خودش رو زورکی نابغه بنمایانه؟

    پاسخحذف
  3. این کد های امنیتی که برای کامنت گذاشتن نشون میده بجای اینکه کد امنیتی باشند تست خطای دید و معماند :-ا

    پاسخحذف