- چگونه میتوانیم به اندیشهی خود بیاندیشیم؟ {آیا آنچنان که هایدگر گفته،”اندیشیدن به اندیشه" حلقهی گمشدهی اندیشهی این روزگار است?}
- چگونه میتوانیم زبان ِخویش را دریابیم؟ {در اینجا دریافتن، حالتی پبراگیرندهتر و سویمندتر از اندیشیدن است؛ یعنی این پرسش، قویتر از این است که بپرسیم: چگونه میتوانیم زبان ِخود را اندیشه کنیم}
- آیا زبانی که با آن میاندیشیم، آنچنان تازه و شاداب هست که بتواند باربر ِدرونههای گرانمان تاب آورد؟
- توان ِپرسشگری زبانمان چهاندازه است؟ {یعنی میزان ِکودکی ِاندیشهمان چهقدر است؟}
- آیا به قدری روراست هستم که بوی کهنگی را حس کنم و به زبان ِپیر-ام گستاخانه بدرود بگویم؟ {آیا چیز جدیدی دم ِدر انتظار میکشد؟}
- آیا زبان در من است، یا من در زبانام، یا نه! کمی فراتر: آیا من/زبان با زبان/من است؟
- آیا میتوان زبان ِبرهانآورانه، حسابگر و ابزاری را با زبان ِ زبانآورانه/شاعرانه هم-سنجید؟ آیا دراصل، میتوان شق ِنخست را زبان دانست؟
- زبان چیست؟ {و پرسش اساسیتر این که آیا چیستی ِزبان را میتوان/میباید پرسید؟ آیا خندهداری این پرسش از زیادی هاژهواریاش است یا از شدت ِفراموشیمان در اندیشیدن!}
- آیا زبان، بارکش معناست؟ {معنا چیست؟ آیا ترابرده میشود؟}
- شکل و بافت، فحوا و درونه؛ : آیا پرسش از زبان، پرسش از اینهاست؟
-آیا نگرش ابزاری به زبان، که در آن ابزاری برای بیان و بازنمایی جهانی که ناوابسته به زبان وجود دارد، انگاشته میشود، درست است؟ {آن جهان ِمستقل چیست؟ وچگونه پیش از آنکه به زبان آید، درک میشود؟}
- آیا این جمله بامعناست؟ " نوشتهی شما، زبان ِخاص ِخود را دارد." اگر این جمله در مورد نوشتهای درست باشد، آیا میتوان گفت آن نوشته، نوشته شده؟! این جمله چطور؟ "در این نوشته، زبان، جور ِدیگری هست شده."
- آزمونکردن زبانمان را غرور ِپیشداشتها چگونه تاب میآورند؟
- آیا میتوانم از قاب ِزبانی که با آن مینویسم، بیرون آیم؟
- آیا سبک ِ(البته سبکی خودجوش و بیبدل) من در اختیار "من" است؟ خب! این "من" کیست؟
پرسش از زبان، پرسش از ذات ِاندیشه است؛ در چنین پرسشی، ما جهان ِاندیشه را ورزش میکنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر