طریده
{مستنوشت}
در خاکستری ِخاکستری ِبوم ِنگارش ِناخودآگاه، نوزاد ِناخواستهی اندیشه زاده شد، نوزادی که زود آمد؛ که زود خندید؛ که زود مُرد!
مرگ، همیشه اینجاست! هرآنچه هست، خاطرهای است از یک امکان. خاطرهای پیشرس!
خنده بر عقل، آیا خندیدنی است بر یک نا-بود یا زهرخندیست بر غرور ِعدد! "مرگ ِعقل ِخودتنهاانگار ِتنها". آیا پیشگفتاری بهتر از این بر طریدن ِعقل توانیم نوشت؟!
نه! مستی مینویسد! نوشته بر راستی ِگفتار میتوقد! راستی ِدروغ در دروغ ِراستی میگردد! این گردش، خندهای است بر من ِمن...
همهچیز استعاری است. خنده، اما سالار ِاین جهانش ِبیدر است. جهانی یکسر پنجره، ...
وه! واژگانام! ناطریدنیهای عزیزم! نیایید تا روانهی ناخودآگاه همچنان در دستگاه ِبیسامان بسراید...
در بیخودی ِسپید ِپسارنگارنگیام تو را میخوانم. تو را ای طرار! ای دزد ِعدد! تو را ای عیار! بیا و صفر ِوجود-ام را در سفر ِبیبار-ام بدزد. بیا و اکسیر ِگوهر ِزبان را در تخمدان ِذهنام دَرفِشان! آبستنام کن تا نه چون زنی باردار، که چون ایدهی مادری بیشکم، سبکتر شوم... چون روشنی موسیقی!
ملودی در باد، آوای سرخ ِ برگ در پسنمای سفید ِفصل ِبینام، همه یادآور زاد ِنوزاد ِنومرگ ِما-اند. ملودی، هارمونی نمیخواهد! جامهی ما بیپود است. سبکی ِسرخفام، هارمونی مرگ، هارپ، هاژیدن! هاسیدن! هاش! نَهاس! من، تو را، ای آوا، میدارم!
در دستان ِامن ِتو، نوزاد ِمن، آرام میگیرد؛ در دستان ِاستخوانی تو، نوزاد ِما، آرام میمیرد. نوزاد چیست؟ وارستگی ِسنگینی که بر چاقی ِآبستنی پوزخند میزند. نوزاد همانا آن آن-جا-بودگی ِهستیداری است که از منحنی ِلبخند بالا میرود. آه! خنده!...
موناد ِجهانش ِدر این دم، آن جرعهایست که بییاد ِهزار-یاد نوشیده میشود.
بارقهای پیش از خورشید، بارقهای پساپسینگاهی... که تکرار ِتولد را همیشگی میکند! نوزاد-ام، چهنیمروزه به دنیا آمده! چه میلادی!
چشمان ِبسته...
آه، در/برای خود، چیزی نیست مگر کاری هنری! کار ِ هنری، همانا عشقورزی در جهان ِناب ِبیجهان است. من کارگر ِاین کار-ام! نوزاد این کارگری را نفهمید؛ گریست؛ و تو طریدیاش!
اندیشناک نیستم! با اندیشهام! من، آهندیشیدهام! طریدنات مبارک! به این طریدن، فخریدنات باید!
دور-اش میکنی؟! کاف میم است! چهسود،که هماره اینجاست، اوی نوزاد. هاه! اینجا! در آغوش ِمن...
من، آوا شنیدهام! نه در آغوشام نیست! اینجاست! این، من ِسراسر آغوششده، من ِپیراگیر، من ِجهانیده! دیگر چه میخواهم؟!! آها! منی دیگر که جهانشی دیگر کند...
گرگومیش پگاه نوزاد ِ نومرگ، طریده از زایشگاه..
همچنان، نو و جوان در مرگی بیآیین...
در دستان ِنگاه ِ تاریک ِتو،
و من،
همچنان خمار از این طریده!
م...نام...
افزونه{نا-مستیده!):
حال که پسنگاهی به این مستنوشت میکنم، میبینم که چهقدر پارهپاره است. من این پارهگیها را دوست دارم. در میان همینهاست که سطرهای نانوشته و میانی که باردار ِدلالتهای ضمنی اند، برایام آشکار میشوند. و این آشکارگی، زمینهای است برای واخوانش ِمن از نوشتهام، واسازی و بازآفرینی ِبیپایان معنا. مست-نوشت کشتار معناست و من از این کشتار لذتی بینام میبرم. چون کشتار ِمعنا، آشکارگی زبان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر