۱۳۸۳ مرداد ۳, شنبه

 
{رمانسی سیاه} ژکانیده از Moonspell
 
هدیه‌ای زهرین

 
فتاده بر زمین،
 سرد،
برای همیشه،
طرد
شکوه ِمرگ‌ات اما هم‌چنان نظرگیر است

بر گردن ِسیمین‌ات با بوسه‌ زخمی می‌زنم
زخمی دهان‌گشوده
که بذرِزندگی ِپرورده در عشق‌، در آن بکارم
این‌چنین،
به بوسه‌هایی آتشین بر تنی سرد
 آفرینه‌های جهان‌مان را می‌سیرانم

ما،
 چشیده‌ی هدیه‌ی زهرین ِعشق
محکوم به پروازی ابدی،
در تنهایی ِعشق شده‌ایم
ما مسموم ِعشق،
تبعیدیان ِهمیشه‌تنهای گناهکار...

معجونی پرورده نوش کردیم
شراب ِزندگی را
شرابی که نور می‌طرد و تلخ می‌گزد.
آوخ از تاریکی ِمخمور!
 به‌هم‌پیوست‌مان کو؟!
یکه‌شدن‌مان...
شادانی جاودان ِشورمان کو!

ما چشیده‌ی هدیه‌ی زهرین ِعشق

فتاده بر زمین
 سرد،
برای همیشه
طرد،
شکوه ِمرگ‌ات هم‌چنان نظرگیر است

داستان‌مان،
داستان ِ سبکی ِگناهی است که سنگینی ِبود را به خواب ابدی پیوند می‌دهد
حال،
یکسر تهی‌ام
 چون نگاهی پوچ
سنگین از یادمانی شورانگیز
پریده‌رنگ‌ام از رنج ِ نیک‌باش ِمرگ

ما از آن ِخواب جاودانه ایم
ما،
در خلسه‌ی جهانی
پَس ِستهم ِنفرین ِهدیه‌ی زهرین ِعشق
خود-آ-‌ایم از ویرانی

به‌یاد آر که در پرواز-ات چه نیازها کردم
امشب سوگند همیشه-جوان‌ام را بازمی‌نشانم:
در این مرگ،
عهد ِعشق‌ را تازه کن،
چون من که مرگ را قسم خورده‌ام
مرگ،
با تو...
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر