ژکانیده از Elend
Moon of Amber
ماه ِعنبر
اومبرا،
ماه ِعنبر را نظرکردیم
و دوباره،
سرود ِباغ ِ سوگوار را که رویای ِخاموشاش را میسراید شنیدیم
بیپاسبان،
پارههای نور در آسمانات پرسهمیزنند
آنجا که، زیر ِماهتاب، جاودانه عاشق بودیم
ولگرد در اقیانوس ِقلبات
سرگشته در چشمهسار ِذهنات
پارههای نور، مرمر ِرخسار-ات را مینوازند
مات...در سایهسار ِخورشیدمان
کورگشته با خشم ِسایهگان ِذهن،
یاد ِستارگان از خاطر-خیرهگی ِچشمانمان رمیده
آوایمان بیگفتار از ترس
گوشمان آزگر ِژخار
روح ِخوارمان، مرگ را گدایی میکرد
و آرامآرام
در عنبرینهگی ماه غرق گشتیم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر