نگاهی به Officium Tenebrarum
{پارهی سوم}
آلبوم نخست، Leçons de Ténčbres، ابراز ِذات ِنومیدیست. ازاینرو، آرامترین و غمبارترین در میان سهگانه است. کندآهنگ و یکنواخت (و البته نه خستهکننده)، با تکرارهای بایستهای که همهگی، بهجا و بهگاه، باززایش میشوند تا روُیهی فروکشندهی نومیدی فراآورده شود. در این آلبوم، سرخوردهگی ِشیطان در راندهشدن از بهشت بازنمایی میشود؛ شیطانی که پیشتر، فرشتهی نور بود و حال از نوُرستان ِخدایی طردشده، در یأسی غربتزده فرورفته.. تجلی ِنومیدی در نیمهی اول ِآلبوم، در غیاب ِسازهای کوبهای، نوایی یکنواخت و نرمآهنگ و بسیار خسته دارد که با آوای بیخش ِ( سوپرانو (soprano)) خوانندهی مرد ما را آرامآرام در مغاکی دلگیر غرقه میکند. در پایان ِهرسهآهنگ ِنخست، "سخنان ِتاریکی"، نغمهسرایی" و "بهسوی تباهی ِبیانتها"، این یکنواختی با صفیرزدنهایی که اغلب پس از نیمهسکتهای نامحسوس آغاز میشوند، برای چندثانیه شکسته میشود.
Leçons de Ténčbres:
آغاز با کُری که به گونهای پنهانی خوشبینی کلیسایی را سرا میکنند. بیانی از روح پاکیزهنمای دین که سرانجام با صفیر ِشیطان به خود میآید، نابود میشود
!
Chanting:
سوپرانو، از سوز ِدریاکنار ِآتشین میگوید..
صفیر: «درود، ای دهشتباره! درود، دوزخینگیتی! در اینجا رهایام من؛ حکمرانی در دوزخ، بهِ از بندگی در فردوس!»
Into bottomless perdition:
برجستهگی پیانو، و برگشت به همان یکنواختی:
رازدار ِمیرایی...
Deploration:
..آونگانههای پیانو که به سوگسرایی ِارگ میانجامد.
«چکههای زمردین ِباران میرخشند و بهعبث فرومیافتند.
دور شوید!
خشونت ِغمگین، سایههای ملال، رنج ِژرف.
خشم مگیر؛ سرزنش مکن»
Infernal Beauty:
نامیست فراخور برای آهنگی که زیبایی ِهاویهای را زندگی میکند.. ویولونی مخملین، نرم، غمآگین و قصهگو (بینیاز از کلام). موج ِآوایی تکنُت، که در پساش الاههای، از زیبایی ِدوزخین میسراید: ابریشمین.
Lucifer:
«هلا ژرفترین دورخ، به مالک ِتازهات خوشامد گو؛ پردیسگردان ِدوزخ، دوزخگردان ِپردیس؛ آنکه تندر-اش تیزتر شده: من ِاهریمن!»
همان الاهه، سرایش ِویولنسلها، نعرههای ِشیطان، گروه ِکر: معارفهی شیطان، خود را به دوزخ! آماده برای طغیان..
Eclipse:
«" ما همهرنج ایم، پیکارمان عبث!" شیطان چنین میگوید.
غرقه در دریای دریغ، لخشیده در ورطهی عزلت؛
کُره در کُره؛ ماه، خورشید را به زنی گرفته؛ سوزیده کیهان از این زناشویی؛
کره در کره، کسوف
بر این خاکستریسپهر، شب و روزی نیست
مرگ ِمهر است و خشم ِماه
شب و روزی نیست
بر اورنگ ِسپنتایی، ناخوشی نشسته
کره در کره، کسوف
سیهچالی خُرد بر آسمان گشوده بر نور نقاب زده
پادشاهی شیطان را هلا میدهد
ابرها در بازی با نور، پنجپر ِاین پادشاهی را نگاشتهاند
زمان، زمان ِمن است.
کسوف! انقلاب!»
سرریزشدن ِیأس، آغاز ِطغیان ِیک مطرود، آغاز عصیان ِشیطان...
The reign of chaos and old night:
همنوازی پیانو و ویولن برقی در شرح شکست ِنخستین شورش
The Emperor:
شیطان بر مردگان ِلکشر-اش نمیگرید، شهدای فردوسستیزاش رستاخیزی خواهند داشت که در آن آزادیشان را در برق کسوفی دیگر تمام کنند!
«در این وادی، در دوزخ
امپراتورتان را نیاز کنید
شیطان را نماز کنید.»
جایی، بیرون از زمین، خروشی برآمد، کوشکی ساخته شد
Pandemonium was built..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر