۱۳۸۳ آبان ۲۸, پنجشنبه

ژکانیده از Arcana
{Like statue in the garden of dreaming}



چون تندیسی در باغ ِرویا


پس ِآن برگ‌ها
سیمای‌ات
پُردَرد و رنجیده پیداست
بال‌های‌ات سنگین و آویزان
پَرهاشان همه سنگ،
بال‌های بی‌پروازت پیداست...
دستان‌ات بی‌هوده خواستار اند
دستانی که سنگاسختاسردند، خواهش ِچه توانند داشت!
دهان‌ات گشوده وامانده
فریادخواه!
اما صدای‌ات را هرگز نخواهند شنید
ای زیستاتندیس ِمغموم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر