۱۳۸۴ اردیبهشت ۲۷, سهشنبه
ترجمهای برای Garret.T
{پروژهی سیاه}
کیای توازن گسیختهگیست؛ پذیرایی از علت، پروردن ِعشق یا کینه از کفدادن ِتوازن است. پس از آن دیگر هیچ کنشی معتمدانه نخواهد بود. رنج ِما بسته به روح نیست.
-- شهردار، سومین مُهردار
معتمدترین محرابدار هم از پیشمان رفت؛ نه از روی حماقت، خشمی مشکوک او را بیهش کرده بود. قلباش تار شد، توازناش را ز کف دارد.. اما همچنان یکه ماند. و ما دانستیم که چهسان تیزتر پاساش داریم.
-- رویدادنگارهی مهردار
پیش از آمد ِمرگ، ناراستگویان بر آن شدند تا فرادست ِدزدان بزمی به پا کنند. پس دزدان بر آن شدند تا زبان ِبرادران ِناراستگو را از حلق بیرون کشیده، نوش ِجان کنند. و ما داوری ِارباب گلیگر را {بر این ستیز} شکوهیدیم.
-- از کتاب کدینهداران ِآغازین
... و کانایان، سنگ بر سنگ نهشته تا سقف ِبرگینه را برسازند. ارههای کدینهداران پوست ِچوبین ِکالاواره را دریدند، و برارباب ِچوبین خندیند.
... و چون خدایگان به این آگاه شدند، ددانشان را بر کانایان گسیل داشتند... ددان پیکر ِبیهودهی ارهها را شکافتند و از برای خدایگانشان منزلی از پوست ِپوسنده برساختند.
-- نامنتسب، آوازی از یک فندگر
بیش کار گزاردن، توازن را واژگون کرده. اما ما میدانستیم که هشواریمان، بیدارگردان است. نه کدینهداران نه کافرکیشان را رخصت دستوَری نیست، اینان نامعتمدان اند.
-- رویدادنگارهی مهردار
دیوارهایتان را از سنگهای مرده میسازد، رویاهاتان را از انگارههای مرده. خندان و گریان و آوازهخوان به زندهگی بازمیگردد تا دزدیدههایات را بازگیرد؛ تا پوست ِلرزانات را از استخوان ِمرده بیرون کشد.
-- سنگنبشتهای در دیر ِمهجور فندگران
زمان ِخطر فرارسیده، زمین دهان گشوده، و ناآرامی ِمردهگان را افسار ِآهنین و کدینههای سنگین چارهساز نیست. بر تدبیر ِگلیگر شک رواست. اما مُهرها تهمتن اند و ظفر قرین ِاندکان است. و شکآوران قربانی ِحرَم ِنو خواهند گشت.
-- مکتوبات ِاسمیث ِتبعیدی
آنگاه که به شرافتمان سوگند خوردیم تا از زمین و آسمان پاسداری کنیم، عزممان سختترشدن میبایست. عزم را به پرتو ِوفاداری مهر-و-موم کن تا ایمن شود. آیندهگان، بارگیر ِپاس ِمای اند.
-- خطبهای از طلسمها
در سروُر ِپیروزی رقصیدیم؛ با ما ارباب ِچوبین دستهی کانا-آدمیان را به رقص انداخت. در خروش ِشادی توفانی به پا خاست، نژدی ِترسان تیرهگی گرفت، و آز به آتش آلوده گشت. ما، رقصان دوررُوان، سپاسمان را نثار نگاه ِغمزدهی مرگ ِآدمیان کردیم.
--واپسین پارهی دستنوشتهای "نه-هنوز"ی
سنگ نمیفهمد که چرا اسکنه تراشاش میدهد؛ آهن نمیفهمد که چرا آتش تفتاش میدهد. آنگاه که زندهگیات تراشیده شد، سوزیده شد، آنگاه که یأس در آغوشات جَست، مبادا به سینهات بکوبی و تقدیر ِشوم را نفرین زنی. گلیگر را شکر فرما که با اشارهای قالبات ریخت.
-- از کتاب کدینهداران ِآغازین
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر