مستنوشت
رابطه وامیپیچد وقتی که عشق سایههای پیچکاش را بر روشنای ایوان ِخلوت ِدوستی میکشد؛ همین سان زمانی که نوشته نزد ِنویسنده ضرورت ِآن-جا-مندیاش را افشا میکند، نوشتن معلق میشود، دست از قلم میماند، ذهن از سطر؛ چیزی نوشته نمیشود مگر به اذن ِایدهای که تمام ِسازوبرگ ِوجودی ِنویسنده را به شأن ِدستوری ِفعل ِنوشتن مشروط سازد. این ایده، همان چیزیست که ماندن بر آن، تعهد بر نیستی است. نوشتن، نگاشتن ِنیستن است.
پدر، و باز هم پدر... پدر، واژه است، گزینهگویهای که نوشته نمیشود، یادی که عکسی ندارد اما بارش صدبار شدیدتر از تنهایی و بستهگی ِاتاق ِخاطرهی دیگران؛ میافشرد تمام ِلحظات ِپیشینه را، همچون یک عکس زیستهی روزی را چکیده میکند و میزخمد، بیچاره میکند. پدر، چیزی سختهتر از تصویر ِمن است...
مادر، لحن است؛ همان چیزی که بی آن زبان بیوه میشود؛ عبارت ِزبان ِمادری، بیش از آن که ناظر بر جغرافیای ِلانگ باشد، به چارچوب ِپارولی مربوط است که کل ِزبان ِشخصیمان، کل ِابرازها، سیاقها، و اسلوب ِعاطفی ِزبانمان را برمیسازد. دوری از مادر، دوری از نجوای ِواژهها و اشاراتیست که هستی ِشخصمند ِزبان (سبک) را شکل میبخشند. دوری از مادر، نه دوری از شبانهگیها، که دوری از معنی ِرویاهاست؛ مادر، چیزی فراگیرتر از تصویر ِمن است...
نه غیاب ِمادر، و نه دست ِپدر – که دست ِاولی و غیاب ِدومی خونبخش ِحاضر اند؛ این حاضر اما چه بها که بی آن دست و آن غیاب، بی آن رگ و آن حضور، بی خیمهی بهت ِپدر و بی ذکر ِبیصدای ِمادر، من چه آسان از یاد ِمن میرود. حاضر، حاضری که شاید در آینده حضر ِشدتمندی ِزمان (خاطره) شوند، بی صداست اگر تصویر ِمن در دایرهاش دیگریهای غایب را دیدار نکند. حاضر ِبیاز نجوای غیاب، حاضر ِارزان است. مرگیست مدام که بیهودهگی ِهستن را دمادم صرف میکند...
سخن، نه سخن ِمن میتواند باشد و نه سخن ِاو. سخن، سخن ِدیگریست که همان بدل ِپدر است و بدیل ِمادر. همان که همیشه آن-جاست. چیزی که نیست، اما همین نزدیکیها، نزاری ِاین هستی را به ریشخند میگیرد و ایماژ را ورای ِجایگاهمندی برمیکشد. این، هم دست دارد و دست میگیرد و هم دست میاندازد؛ این، هم دربرمیگیرد و مینوازد، و هم زیرورُو میکند... این، همان چیزیست که من میفراموشدش تا بتواند اولشخص باشد، همان حقیقتی که بر پیشانی ِادعای ِکانونمندی ِمن مُهر ِبطلان مینشاند، و مسکنت ِغایی ِمن را افشا میکند..
نوشتن زمانی امکانپذیر میشود که من، یاد ِدیگری را آشیان ِهستیاش سازد و از پارهگیهایاش در حزن ِروشن ِاین آن-جا-بودهگی به وجد آید. نوشتن، گردآوردن ِتن-هاییهاست...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر