۱۳۹۱ فروردین ۱, سه‌شنبه

Thuja Magus Imperium


سرخ‌سَرو ِجادو (گ ، خ)

به سرخی ِدر شرق، به ماورای ِکوه
گردون به گشتی نو می‌‌گردد
سو به‌ سوی خورشاد:
ارابه‌ی حربی، آراسته به گل‌بَندها و آویزها، در آتش می‌بینی
و خون ِجاری از پهلوی زخم‌خورده‌ی حیوان
درون‌سو که بگذاری، همه هست‌مندان در تعظیم اند
که او عیان پرواز می‌گذارد
تا به برف ناپدید آید
تا بعد، آوای مات ِشب را نظر بازد

وه! ابرهای سیه باران می‌آرند
عبای سپیدی هست، و طاق‌واره‌ای
برپوشش ِتک‌سنگینه‌های عظیم
خدایان ِشجام چشم‌انتظار ِدعوی ِتوفندها ن
و صنوبرهای ِبزرگ افتاده اند به توف ِباد

وه! آشیان ِعقابی بر فراز ِباد‌گیر
و خداوندگاران ِآسمان بر طاق ِفراز
و نغمه‌های شب‌خیز که از ماه‌تاب می‌ریزند
و کالیوپ که بارانی می‌سراید از گوهر
هر یک، کلمه‌ای است رازدار درنگاشته در زمان

استخوان‌های سپنتا تقدیس‌یافته و
آرام‌گرفته در ریشه‌ها در سنگ‌ها،
و خورشادی مُرده در زمین ِتهی می‌سوزد
و رودهای بی‌نام، رودهای لاد

آه! این بارقه‌ چه ساراست
سوبه‌سوی هر آنی برمی‌کشد
که عهد ِکهن بَرده بوده
... ورای مه‌افشان، ورای نور ِزرتاب
ورای تاریکی، این قدیم می‌میرد


 برای ویورها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر