۱۳۹۴ آبان ۲۴, یکشنبه

آداک


برگردانی از the isle از Ahab





پنج روزی شده
که در این زورق‌ها ایم، زورق‌های گلن‌-کریگ
چه شگفتیده بودم از این خلوت
افسوس، که خدا کیِس است

پس فروخسته خود را کشاندیم به آداک
سوگند که هیچ نبود مگر پهنه‌ای به آتش
که اگر می‌دانستیم این چنین جنونِ محضی ست
فرسنگ‌های دریایی دور می‌ماندیم از آن

آن‌وقت نخستین زنهارِ حیات آمد
چون بادی هشته بر آهی از نفس
و نسیمی نبود که هوا را بیاگند
با چنین ضجه‌‌ای از یأس

گوش سپردیم به مویه‌ی ارواح
وقتی که فرونشست صدایی نیامد دیگر
سکوتی سهم‌ناک بود و بس
گوش سپردیم باز که چه خواهد آمد؟

غرشی عبوس از دور
و تاریکی پر از آن بود، قسم می‌خورم
باری، کلامی نبود که بدانم
وصفی بود از تمنا، و هراس‌افکن به گوش


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر