به پاییز، که باد و دریا
شادان اند به زندهگی، و خندان به بودن
و نفیرِ نادرِ باد که لگام میگیرد بر درخت،
میماند پیش که ببازد، بگذرد
به زمستان، که کم فروغ اند سالها
که به آتش نمیتابد هیچ اخگرپار
و بادها محو میگیرند وقت که میوزند بر
بالهای توفانیِ برف
{ترجیع}:
چه روشن میسوزد دل در سینهی اِلفهای باختر،
به سروری که بهار به سخره میگیرد
تا نیوشا شوند هُتافِ آسمان را
آن موسیقیا میسرایند، آن جانگزا
و باد، به شب در بومهای شمالی
خاست، و بانگ برآورد ارباب
و کشتیها از سواحلِ قدیم راند
تراسوی موجِ تیار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر