۱۳۹۴ آذر ۸, یکشنبه

آریای ازیادرفته I : از پسِ یک نجوا آه می‌کشم






از پسِ یک نجوا، آه می‌کشم
تاژنمای آوازِ کهن را
و در دلِ رامش‌گر، سو می‌زند،
عشقِ پریده‌رنگ، طلوعِ آینده!

و جان و سینه‌‌ام شوریده‌
هیچ اند دیگر، جز چشمانی دوبار
به این روزِ مات، کجا به ترنگ است
آریا، آوخ! آریای هر چنگ؟

آه، مردن از این متروکه‌مرگ
که چه می‌گذرند عشقِ عزیز می‌ترساندت
آونگِ ساعاتِ پیر و جوان
آه، مردن از این آونگ

Verlaine drinking absinthe in the Café François 1er in 1892, photographed by Paul Marsan Dornac

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر