ناممان بر آتشپارها نوشتهاند (آتشآگهانِ جنگ)
دریابید برگهای ریخته از سوختهگان را
یغما کنید این نغمههای خصم را
دهها هزار جنحه، ریخته بر خیمه
از جهنمی هنوز تا که بخاموشد
جهنم نخاموشیده
جهنم نخاموشیده
جهنم نخاموشیده
جهنمِ روشن
این کومهها، آسمانِ خموده را داغ میزنند
تلهای سوزانِ سربهفلککشیده اند اینها
این هبهها به ابدیت، این بیشماران
آتشآگهانِ جنگ
آتشآگهانِ اندوه
شعلههایی در تمنا
به خونِ فردا
نابودی
نابودیناپذیران ایم
بیرحم ایم ما
و وقتی طوفانِ خشممان فروکشید
و کلاغها پراشیدند آتشپارهای خسران را
چه میراثی میماند در این مغاکِ منجمد
در این ورطهی پاشیده از آوارِ انتقام
سیراب شدهاند تشنهگان
که قوم میسوزیدند
بیش میخواهند اما این حنجرهها
که خشکیده اند به شهوتِ ظفر
خاکِ زیرِپا، خاکستر
معبدهای سنگی، ویران
زاد و مرگِ امپراطوری
میدرَد کلافِ این جهان را
ناممان بر آتشپارها نوشتهاند (آتشآگهانِ اندوه)
دوبارهبار رهسپار ایم ما
به زیرِ این بیرقهای مشجع که بر آسمانها آویختهاند
ابرها خاکسترِ خیس میریزند، خون میبارند چشمهای او
هر آن چه در برابرمان مانده:
دریاهای مردار و ضجههای مکر
دریاهای مردار و ضجههای مکر
اعصارِ درهمکوفته
زمانِ درهمشکسته
روزگارانِ درهمتافته
نفخهی تمدنهای برآمده از خاکستر
ناممان بر آتشپارها نوشتهاند
درنگاشته بر گورسنگِ هبوطیان
فرشینهای هوازده میبافند لاشهها بر بادِ شن
و ما بر آن قاموسِ نسخ مینگاریم
ابتهالِ خسران
سروده بر آسمانهای زخمی
مجروح از پرخاشِ
آرمانهای مغشوش
جزم – ایمان
عقلِ دریده
داغدیده – وردهای تبآلود
سوده بر لبهای پیامبرانِ شبحگون
آلوده دهانِ غیبگو را اثیراخونِ سرخ
سیلِ ویرانی
آتشآگهانِ جنگ
آتشآگهانِ اندوه
میافروزند شورهای مرگ را
خوشآمد میزنند به فردا
مرگ بر این ویرانستان، جا که زمانی رویاهای ابوالهول
پرسه میزدند
Zdzisław Beksiński - Untitled |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر