۱۳۹۶ مرداد ۱۸, چهارشنبه

منهیر – لابه‌‌گر

برگردانی از Menhir– Supplicant از Fen





ساجدان ایم ما
بر زانو‌های خمیده، و جبین فشرده
بر خاک
آلوده به خون؛
محراب رنگِ خون گرفته، اما، تربت‌ها هنوز
ناسیراب اند
در برابرِ وسعتِ سنگ
زیرِ تابشِ هزاران بهتِ مستور
بسنده نیست هیچ این‌ها
فزون‌تر باید تا هبه شود به سفلانشینان
اطوارِ قَصمت را نشان ده
تسلیم شو... لابه‌‌گر

ریشه‌هاشان مقدس، فریاد برمی‌آورند دیرینیان 
در طلبِ انتقام
به ندایی پرطنین که پژواک می‌گیرد
بر کاواکِ سردِ اعصارِ رفته‌ازیاد

به قشونِ خاموش در راه ایم
به نبضِ عظیمِ آن نادانستنی
تسلیم..
خواستار..
این فوجِ بی‌ریختار
ناگزیر ست به حکاکیِ ذِکر
چاووشانِ نسل‌های هم‌گسیخته ایم ما
برده‌های طلبی رفته‌ازیاد

بهت‌مان را به آسمان‌های ستاره‌آجین می‌کشیم، و روح‌مان در زمینِ تشنه خون می‌ریزد   خاموش می‌ماند؛ مویه‌های سوگ‌وارِ هم‌سرایان که نغمه‌های داعی می‌سرایند، بی‌پاسخ می‌ماند، ناشنیده می‌ماند. مغاکِ فراخی ست آسمان‌های بی‌حیات؛ لابه‌هامان، ناشنیده اما پایا؛ خواستِ ایثار است این، که طنین می‌گیرد بر نسل‌های گذشته و آیا.

خشک‌سارانِ فسرده لرزه می‌گیرند
از گام‌های بی‌امانِ گم‌گشته‌گان
دربند به زنجیرهای تسلیم
برده‌گان ایم ما
بر زانوهای خمیده، و پیشانی‌ها سوده
بر خاک
و غرقه در خون؛
ابدی ست این محراب.

Zdzisław Beksiński - Untitled