قطبنما گیر کرده؛ مسیر گم شده
تاجپوشه، که سودای حفظِ رسم را به هیچ میگیرد،
بر این مشاجره نیشخند میکند
آنجا به تاقچهای سبز نشسته، فراخورِ طبیعتِ بیجان
پاهاش روی اشکوبهای نو، با جذبههای اَلِف
پیدایش در باختر
داستانی از یک قاره
باور دارند به حقیقتِ مقصد
و روزگارانی که در درون داشتند، بی پشیمانی، همه رنگ باخته
من اما به همین اندکانی که دارم میچسبم، همینها که مثلِ یک
هاله در کنارم میمانند
و خوب حواسام به باغ هست، بشمه میدهم به گیاهاش
قطبنما از کار افتاده
گوسفند دیوانه شده
قطبنما گیر کرده؛ مسیر گم شده
قطبنما گیر کرده؛ مسیر گم شده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر