پامو نگه دار توو آتیش
خستهام از این همه آرزو،
آرزوایی که نه لازمشون داشتم و نه برآوردشون کردم
نه، من هیچ اهلِ مزاح نیستم
چاقو و ساطور، شغار و کاهگل
چاقو و ساطور، شغار و کاهگل
سرمو نگه دار توو شعلهها
"خوشحالی که اومدم؟"
چشم توو چشم میشم با خودم و هیچچی نمیبینم
هیچچی
تمامِ این مدت فکر میکردم که یه دستِ نامرئی قلبِ آوارمو هدایت میکنه
من آتیش میزنم، خودمم دیگه تا حدی از بین رفتهم
این بند هیچ حس بیواسطه ای نداره، و همیشه شگفت انگیزه
پاسخحذفWho Would Leave Their Son Out In The Sun
پاسخحذف