۱۳۹۹ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

آواره‌گان: اخترشناسیِ تسع (II)



برگردانی از Wanderers: Astrology of the Nine از Mare Cognitum / Spectral Lore (پارِ دوم)



برجیس (غول)

 

به اعصار، در انتظار / سالها پیش از وجود / آواره در هجرت / آرامش در عزلت مییابد

طوفانی در راه / راهی به خواریِ بیامان / ارادهای به رنجیدن

در دژی ویران / چشمانِ منحوس در کارِ زادِ طوفانهای زهرین اند / دریاهای سم که افشانه میشوند / در این تباهیِ بلوریده

بادهای خروشانِ هسر / ابرهای خون و غبار / و تندری در کلافهی طوفانِ زهرین / میدرد این لفافهی تیره را
طوفانی در راه / راهی به خواریِ بی‌امان / ارادهای به رنجیدن

در دژی ویران / چشمانِ منحوس در کارِ زادِ طوفانهای زهرین اند / دریاهای سم که افشانه میشوند / در این تباهیِ بلوریده

غول و طوفان همکالبد میشوند / و بارشِ الماسین نطفه میگیرد

یکریزِ امواجِ درخشانِ نورِ منجمد / تا همیشه در چشمِ طوفان بازمیتابد

به اعصار، در انتظار / سالها پیش از وجود / آواره‌ در هجرت / آرامش در عزلت مییابد


کیوان (طاغی)

 
آزادیِ آذر / قصیدهای است از برای آن متروکِ مرده / چکامهای از لذتی حاصل بیاز خون / از عشقی حاصل بیاز سلطه

غنایمِ رزم واهشته اند / و این بنپاری ست نهان غنیمت بر ما

قصدِ بازگشت دارد / یادِ همسرِ واهشتهات لوئا / تاریخ معصومیت میکشد / در هراس از انعکاسِ خود

آرمان اما مرموزانه ناسوده برجا میماند / چرا که بهسهو تراز شده / سو به ماضی

خطر کن، نظم برانداز / به رغمِ سرکوبگرانات بزم بگیر / مزهای از آزادی بگیر برای آرامیدن / خیالی بساز از برای آیندهگان تا بسازند

نپتون (عارف)

 

اقیانوسهای منجمد گسترده ورای افق / دریایی از آبگینه و بر آن بازتابِ شمسِ تیره / حلقههای بشم حاصر بر خشکسارانِ غمفزا

شوق دارد به پرسهزنی در ژرفنای مغاک / در جستوجوی پاسخانِ هماره نامکشوف / حکمتی قدیم فراموشیده در گور / دانشی هزارانساله از دریاها یخ

نهفته / در جستنِ پاسخ / در اعماق / به رمزگشودنِ غایتِ خلقتاش

به قصدِ کشفِ مرزهای ذهن / سیرِ زمان بازمینویسد

این تصوراتِ مزین / این خاطراتِ ساکن

مهندسیِ معکوس ِزیرآگاهی / تعلیقِ سردِ اندیشه

سرکوبِ پیشآگاهی / اذهانِ ممزوج

بادهای فراصوتی در پهنه میوزند / فصلها از وجود میمانند / ابرهای دُوامه که خورشیدِ خسته را محو میدارند / و ارضِ افروخته نهان میکنند زیرِ نقابی وهمناک

 ورای اینها، بقایای هرجامرجیِ تکوین / ازهمدریده به سِیر رخوتانگیزِ بشمها / به قبضِ خود درآمده؛ اسیرِ خواستِ خود شده / حال در قشونِ بردهگان طنین میاندازد

 نهفته / در جستنِ پاسخ / در اعماق /  به رمزگشودنِ غایتِ خلقتاش

دست بیاز / به تکوین

بازبساز / نفس را

سرمشق شو

به قصدِ کشفِ مرزهای ذهن / سیرِ زمان بازمی‌نویسد

تصوراتِ مزین / خاطراتِ ساکن

مهندسیِ معکوسِ زیرآگاهی / تعلیقِ سردِ اندیشه

سرکوبِ پیش‌آگاهی / اذهانِ ممزوج


تا رمز گشاید / غایتِ خلقتاش را

اورانوس (ساقط)

 
اورانوس، پدرِ آسمان، کدیور / که جایگاهات را تایتنها حارس اند

اورانوس، تو که طاقزدی بر قبهی برنجین / همه را تو به حضورت پیرامیگیری

اورانوس، گایا را عاشق بودی / و نافر بودی بر فرزنداناش

هر شب که به بالیناش میروی / زمین را از فراز میپوشانی، خفه میکنیش / و تنها به خود واقف‌‌ای

نفرت داری از فرزنداناش / شاید چون خود را در آنها میبینی؟

کیوان پیرو-ت نخواهد بود؟ / زئوس چه؟ / این پیشگویی را دریاب / و خود را اخته ساز

ارانوس / جار میزنی / پرخاش میکنی / ناسزا میگویی
اما خود را نمیفهمی

خاموش! خاموش!  اورانوس! غضباش را ببین، خشمِ دریا را که پهنه میگیرد، برحق، آزاد، ناگزیر، نه تنها غرقه در اکنون، که غرقِ آگاهی و یادِ هزارهها سرکوب، زخمهای بیشمار جانِ مفلوک و مسکوت و مطرود، که حال در آوایی واحد تنآوردهاند
خاموش! خاموش! خاموش!

اورانوس / که ذَکرت به پسِ پایت افتاده / متورم، آویخته

خونات با آبهاش درآمیخت / آبهاش هسر شدند / و  تو را تاهمیشه پیراگرفتند

جهانی از تصلب / که میچرخد / بر گردِ نظامی از تغییر

او: «اینجا بیا پسرم / به آغوش / بس کن / لجاجت مکن / با من نجوا بگیر که: عصرِ انسان به پایان رسیده»

عصرِ انسان به پایان رسیده

عصرِ انسان به پایان رسیده
عصرِ انسان به پایان رسیده

پلوتو(ن) (دربان: پارِ دوم جسرِ ستارهای)



ملکِ سُل خدای خورشید - به پایان میرسد / فاصله رنگ میبازد / حتا رسش به خدایان هم

چیره گشتهام بر عشقات / که به بند میکشید و اسیر میکرد / در گردشی ابدی / حال آمادهام من

زیرِ هسر، جهانِ زیرین فرامیخواندم / همین که بر این آستانه گام گذارم

خدنگانِ بشم بر تنام افکندند / ارکانِ نابودی، تا که گوهر برخیزد

مقسِم برابرخواهای، تو ای اربابِ فسخ / حاکمِ جهانِ میرای دوری تو / هبهات آغوشِ جاوید سرد / مکنتی است از فراموشی و سکون

دور بایست / که شمشیرم آتشِ سُل می‌‌فشاند.
آن زیر، منتظر است
جسرِ ستارهای




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر