برجیس
(غول)
به اعصار، در انتظار / سالها پیش از وجود / آواره در هجرت / آرامش در عزلت مییابد
طوفانی در راه / راهی به خواریِ بیامان / ارادهای
به رنجیدن
در دژی ویران / چشمانِ منحوس در
کارِ زادِ طوفانهای زهرین اند / دریاهای سم که
افشانه میشوند / در این تباهیِ بلوریده
بادهای خروشانِ هسر / ابرهای خون و
غبار / و تندری در کلافهی طوفانِ زهرین / میدرد این لفافهی
تیره را
طوفانی در راه / راهی به خواریِ بیامان
/ ارادهای به رنجیدن
در دژی ویران / چشمانِ منحوس در
کارِ زادِ طوفانهای زهرین اند / دریاهای سم که
افشانه میشوند / در این تباهیِ بلوریده
غول و طوفان همکالبد میشوند / و بارشِ
الماسین نطفه میگیرد
یکریزِ امواجِ درخشانِ نورِ منجمد / تا همیشه در چشمِ طوفان بازمیتابد
به اعصار، در انتظار / سالها پیش از وجود / آواره در هجرت / آرامش در عزلت مییابد
کیوان
(طاغی)
آزادیِ آذر / قصیدهای است از برای آن متروکِ مرده / چکامهای از لذتی حاصل بیاز خون / از عشقی حاصل بیاز سلطه
غنایمِ رزم واهشته اند / و این بنپاری ست نهان غنیمت بر ما
قصدِ بازگشت دارد / یادِ همسرِ
واهشتهات لوئا / تاریخ معصومیت میکشد / در هراس از انعکاسِ خود
آرمان اما مرموزانه ناسوده برجا میماند / چرا که بهسهو تراز شده / سو به ماضی
خطر کن، نظم برانداز / به رغمِ
سرکوبگرانات بزم بگیر / مزهای از آزادی بگیر برای آرامیدن / خیالی
بساز از برای آیندهگان تا بسازند
نپتون (عارف)
اقیانوسهای منجمد گسترده ورای افق / دریایی از آبگینه و بر آن بازتابِ شمسِ تیره /
حلقههای بشم حاصر بر خشکسارانِ غمفزا
شوق دارد به پرسهزنی در ژرفنای مغاک / در جستوجوی پاسخانِ هماره نامکشوف / حکمتی
قدیم فراموشیده در گور / دانشی هزارانساله از دریاها یخ
نهفته / در جستنِ پاسخ / در اعماق
/ به رمزگشودنِ غایتِ خلقتاش
به قصدِ کشفِ مرزهای ذهن / سیرِ
زمان بازمینویسد
این تصوراتِ مزین / این خاطراتِ
ساکن
مهندسیِ معکوس ِزیرآگاهی / تعلیقِ
سردِ اندیشه
سرکوبِ پیشآگاهی / اذهانِ ممزوج
بادهای فراصوتی در پهنه میوزند / فصلها
از وجود میمانند / ابرهای دُوامه که خورشیدِ
خسته را محو میدارند / و ارضِ افروخته نهان میکنند زیرِ نقابی وهمناک
ورای اینها،
بقایای هرجامرجیِ تکوین / ازهمدریده به سِیر رخوتانگیزِ بشمها
/ به قبضِ خود درآمده؛ اسیرِ خواستِ خود شده / حال در قشونِ بردهگان طنین میاندازد
نهفته / در جستنِ پاسخ / در اعماق / به رمزگشودنِ غایتِ خلقتاش
دست بیاز / به تکوین
بازبساز / نفس را
سرمشق شو
به قصدِ کشفِ مرزهای ذهن / سیرِ
زمان بازمینویسد
تصوراتِ مزین / خاطراتِ ساکن
مهندسیِ معکوسِ زیرآگاهی / تعلیقِ
سردِ اندیشه
سرکوبِ پیشآگاهی / اذهانِ ممزوج
تا رمز گشاید / غایتِ خلقتاش را
اورانوس (ساقط)
اورانوس، پدرِ آسمان، کدیور / که
جایگاهات را تایتنها حارس اند
اورانوس، تو که طاق زدی بر قبهی
برنجین / همه را تو به حضورت پیرامیگیری
اورانوس، گایا را عاشق بودی / و
نافر بودی بر فرزنداناش
هر شب که به بالیناش میروی / زمین را از فراز
میپوشانی، خفه میکنیش / و تنها به خود واقفای
نفرت داری از فرزنداناش / شاید چون خود را در آنها میبینی؟
کیوان پیرو-ت نخواهد بود؟ / زئوس
چه؟ / این پیشگویی را دریاب / و خود را اخته ساز
ارانوس / جار میزنی / پرخاش میکنی / ناسزا میگویی
اما خود را نمیفهمی
خاموش! خاموش! اورانوس! غضباش را ببین، خشمِ دریا را که پهنه میگیرد،
برحق، آزاد، ناگزیر، نه تنها غرقه در اکنون، که غرقِ آگاهی و یادِ هزارهها سرکوب، زخمهای
بیشمار جانِ مفلوک و مسکوت و مطرود،
که حال در آوایی واحد تنآوردهاند
خاموش! خاموش! خاموش!
اورانوس / که ذَکرت به پسِ پایت
افتاده / متورم، آویخته
خونات با آبهاش درآمیخت / آبهاش هسر شدند / و
تو را تاهمیشه پیراگرفتند
جهانی از تصلب / که میچرخد / بر گردِ نظامی از تغییر
او: «اینجا بیا پسرم / به آغوش / بس کن / لجاجت مکن / با من نجوا بگیر که: عصرِ انسان
به پایان رسیده»
عصرِ انسان به پایان رسیده
عصرِ انسان به پایان رسیده
عصرِ انسان به پایان رسیده
پلوتو(ن) (دربان: پارِ دوم – جسرِ ستارهای)
ملکِ سُل – خدای خورشید - به پایان میرسد / فاصله رنگ میبازد / حتا رسش به خدایان هم
چیره گشتهام بر عشقات / که به بند میکشید و اسیر میکرد / در گردشی ابدی / حال آمادهام من
زیرِ هسر، جهانِ زیرین فرامیخواندم / همین که بر این آستانه گام گذارم
خدنگانِ بشم بر تنام افکندند / ارکانِ نابودی، تا که گوهر برخیزد
مقسِم برابرخواهای، تو ای اربابِ فسخ / حاکمِ جهانِ میرای دوری تو /
هبهات آغوشِ جاوید سرد / مکنتی است از
فراموشی و سکون
دور بایست / که شمشیرم آتشِ سُل میفشاند.
آن زیر، منتظر است
جسرِ ستارهای
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر