عطارد (زاهد)
میرا / میخواستی آن خدنگ شوی / که میآموزد / تجسمِ زهد را
/ قاصدِ لوگوس را
{میخواستی} تا به دیارانِ نامکشوف سفر کنی / و بر خدایان قدیمی جنگ آوری
لیک، میرا / کلمههایت همه هیچ اند
/ نورت رنگباخته / جوشنات شکافته
مگر آنکه بر تنات فرو کنی / نخست / آن شمشیر را که حاملی
چرا که خردترین تن نیز / سستترین صدا نیز / قادر است بر گسیختنِ ابعاد / اگر درست
نشانه روند
یکه روزی
در دو سالهگان ظلما
مریخ (جنگاور)
محنت
فوبوس نمایان میشود، خیرهگی
دارد مانا / نمایی سهمگین، هراسی بیانناپذیر / تنام
میلرزد، کلمهها از من میگریزند / طالع به انجام رسیده، منکوبِ
ترس
دیموس از پشت میپاید، با دندانهای برهنه / چاووشان انجامِ آیین را جار میزنند / خواستشان خواستِ ما خواهد شد / تلخیشان شعفمان
ستمگران به کارِ تحریفِ اذهانِ سست اند / ارادههای کژتافته، درتنیده به / ویرانیِ پایدار / به تحریفِ عظیم
جسم به جسم میکوبد، و ستیزی پا میگیرد / لاشههای بهخودتافته، ناهشیار، سبع / همه بیاز خویش، حال آن ارادهی مشترک اند / آن اراده که میخواهد چیزها را همه زیرِ پا بگیرد
تنها به تودهای مارگون انبسته میشوند / زمانی زندگی بود، حال ورای هر شکلِ ذومعنا / میسوزند،
میجوشند، و به خاکستر میرسند / بادهای خاکستراندودِ مواج سایه میاندازند بر خورشید
ستمگران به کارِ تحریفِ اذهانِ
سست اند / ارادههای کژتافته، درتنیده به / ویرانیِ پایدار / به تحریفِ عظیم
زندهگی رخت میبندد و چیزها همه وامیپاشند / تنها چیزی که مانده سنگهای ساقط است / که حکمِ گورنوشتههای دلخراشِ گونههای
معدوم شدهاند / نگاشته با خونِ اعقابشان / این جهان خود را به مصیبت واداده / واداده تا
در مویهای به انجام رسد
زندهگی همه غباری است بر باد
زندهگی همه غباری است بر باد
زندهگی همه غباری است بر باد
زندهگی همه غباری است بر باد
زمین
(مادر)
با کاشانه چه باید کرد / با آن
خانهی در دل / بر زمین / که بی قید و چرا میسوزد
/ در انتظار / برای رجعتمان
هنوز گرم میداردت / از دورگان به سالهای نوری
با عشق چه باید کرد / آن که
ناخواسته است و داده / چهسان پاسخاش باید داد
و شارِ سرکشِ میل را نگاه داشت /
دور از بستها و مرزها
این آتش خاموشی نمیپذیرد / بیشتر
میسوزد / هر چه فاصله بیش است
درون را میگدازد / و آبِ خاسته /
جانورانِ گریزان / و محصولِ محتضر / همه تسلیم
هلا / هلا ای مادر
نورِ اختران ندا میدهد
"دور شو، پسرم / از این سیاره
/ روزی اما / بازگرد / و فراموش مکن، تا آتشانِ خانه را زنده داری..."
زهره (کاهن)
آتشآگهِ نور، بر ما بتاب / این
ظلمتِ توانگیر را بسوزان / تا که ما در زیباییِ
آن زندهگی که دادهایم / در زیباییِ آن زندهگی که قادریم به
آفریدناش / نفس کشیم
بر اورنگِ نژاده، منتظر است / خیرهگی میکند در اعماقِ ژرف
/ رو به درون دارد، به آن گهواره / به آغازگاهِ وجودمان
شکیبانه تاب آورده / سالهای خشم را / به درخواستِ آنان که / ملکوتاش را ویران دیدهاند
نقاباش از ابرهای مصفا / غنوده آسوده / بر رخسارِ آراماش / پنهان کرده طوفانِ آتش را / آن طوفان که خاموشی نمیگیرد / به دستانِ مردانِ شومزده / که خاموشی
نمیگیرد / به تزویرهای سستِ قدیم
بر آسمان میزند / فرهمند و مصمم / عقوبتی است برحق / که
بر سوختهگان میتابد
آتشآگهِ نور، بر ما بتاب / این ظلمتِ توانگیر
را بسوزان / تا که ما در زیباییِ آن زندهگی که دادهایم / در زیباییِ آن زندهگی
که قادریم به آفریدناش / نفس کشیم
آتشآگهِ فروزان، که بر اختران
ناظری / تو که بر آذرخشِ بلندیها میرخشی / تو که کوهها را میدری / خشمِ برحقات را نظاره کن
بگذار تا که خشمات چونان همهسوزیِ
تابناک نازل شود / بگذار تا که معاصیشان افروزینه شود
از برای این اخگر
و نقاباش از ابرهای مصفا / غنوده آسوده / بر رخسارِ آراماش / پنهان کرده طوفانِ آتش را / آن طوفان که خاموشی نمیگیرد / به دستانِ مردانِ شومزده / که خاموشی
نمیگیرد / به تزیورهای سستِ قدیم
بر آسمان میزند / فرهمند و مصمم
/ عقوبتی است برحق / از برای سوختهگان تابان
افزونه: {یا} چهار از نه: که حکمتِ
کیهانی تنها به تعابیرِ بیمعنا، که سوختنِ
استعارهها را میپوشند و راز میشوند به احیای زاهد و سوگِ جنگاور
و ندای مادر و تکفیرِ کاهن، بر زمین مینشیند؛
در حکمِ غباری رسیده از دانشِ خورشادی که دیری پیش از برآیشِ خاکِ گونه مُرده، و دانا بوده به
استحالهی این چهار.
سومی، اوف...
پاسخحذفکرمِ گوش شده با اون ایرگاسمش
حذف