بیشگانه ی پاداش که به خوبان (؟!) وعده داده شده، سفته ی آن کارهایی است که در این جهان از آن چشم پوشیده اند.
چشم-پوشی از پوست:----> حوری بیشتر (به یاد دارم یکی از اساتید شکسته-سر می گفت که در ازای هر چشم-بر-زمین-افکندنی 40 حوری آنجایی را به کابین درمی آوریم! یکی دیگر درباره ی بستگی سفیدی پوست حوری و چندایی نیکی ها فرمایش می کرد؛ وه که با چه لذت آن-جهانی ای هم وعظ می کرد!
چشم-پوشی از باده:----< نوشیدن شیرین-انگبین (هرچند که در این مورد بسی کژ-چشیدن چشیده اند. چه بسا اگر دودشان نبود، می چشیدند!)
چشم-پوشی از هر چیز زمینی به این امید که آن-جهانی اش را به دست آورند؛ نسخه ی آسمانی و لقمه ی لذیذتر را!
بهشتی که در نظر است چیزی بیشتر از شهربازی کودکان نیست. کودکان با حرف-شنوی دردناکی که از پدر و مادر می کنند و با تاب آوردن اندرزها، بایدها و هرچه که به نظرشان "خشک" می آید بر این امیدند که جایزه بگیرند؛ پدرآنها را به شهربازی می برد و مزد "برتابیدن" ها را می دهد. Simplex! و آنها با خود می گویند: " می ارزید یا نه؟" پدر و مادر در این فراشد، خواست به "تربیت و رشد" فرزند دارند؛ اما خدا ... کودک پس از رشد ارز "اندرز"ها را می داند و سپاسگزار می شود اما بهشتی... بدین سان و با این 2 "اما" ، خوبان بسی به بز ( اینکه Satyr را به شر تخته-بند می کنند از ابلهی است! Satyrوارگی بسی به زندگی بهشتی نزدیک است!) مانندند؛ و البته بسی به اردک صورتی! در هر صورت جانورانی درخور آزمایش های ژکشانه مان!
پرسش شیرین این است: آیا سفته ای برای اندیشیدن وجود دارد؟ اندیشیدن در بهشت!!! چه مضحک! یعنی ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر