چرا زندگی می کنیم؟به کجا می خواهیم برسیم؟به چه؟کدامین قله ها را می خواهیم فتح کنیم؟
شاید این سوال بارها و بارها به ذهنم رسیده،بارها هم سوال کرده ام،اما در مقام پاسخ کلمات بسیار زیبا و منطقی در کنار هم می نشینند و مقصود را بیان می کنند ولی همواره شکافی عظیم است میان آنچه می گوییم و آنچه انجام می دهیم.
بر اساس دیدگاه های مختلف،پاسخها بسیار متفاوت است،برخی در انتظار رستاخیز،برخی در پی پرکردن انبان برای پاداش و گریز از مجازات،برخی هراسان از آتش و در پی بهشتی که در ذهن پرورانده اند،گروهی معتقد به تناسخ،گروهی به نظریه تکامل و بدین ترتیب هرکس با بینشی و به دنبال مقصودی گاه خیالی،گاه توهمی و گاه واقعی،اما به نظرم اینها همه وسیله اند،وسیله ای برای رسیدن به هدف،اینان همه ابزارهای مختلفند(البته گاه بسته به ابزارها هدفها نیز فرق خواهند کرد،مسلما آنکس که تبر در دست می گیرد قصد جراحی ندارد، پس ابزارها نیز تا حدی تعیین کننده اند)
هدف من حرف زدن از چیزی واقعی است،لمس شدنی،نه یک ایده آل که تنها در ذهن زنده است،هدف صحبت از مقصد است فارق از مجازات یا پاداش اعمال.
بسته به بینشهای گونه گون ،افراد اهداف مختلفی در ذهن می پرورانند:عشق،شهوت،پول،ثروت،...
اینان اهدافی هستند که درهمواره در سطح رخ نمی مایانند بلکه گاهی حتی خود فرد به دشواری احساسشان می کند ولی در واقعیت شاکله فکری او را شکل می دهند ورهبری می کنند،من اما همه را در قالبی قرار می دهم:"انسانیت".
به نظرم می توان به اهداف مختلف رسید ولی نباید سرحدات انسانیت را پیمود و فراتر رفت،البته کلمه "انسانیت" خود مفهومی صرف نیست،افراد مختلف از آن تعابیر متفاوتی دارند و مرزها بسیار متفاوت است(شاید حتی هیتلر نیز به قصد انسانیت اینگونه قتل وکشتار می کرد!)
بسته به تعبیرهای مختلف از این کلمه راهها متفاوت می شود،مهدی اخوان این راهها را به سه دسته تقسیم می کند(شعر "چاووشی")من نیز با اندکی تغییر همان را توصیف می کنم:راه اول راهی مملو از راحتی و عیش و شادی،آغشته به ننگ اما روبه سرانجامی راحت و خوشایند و بی دغدغه،دوم راهی مملو از سطحی نگری،بی خیالی،حماقت،ریاکاری و سرانجامی کم و بیش یکسان با قبلی و سوم راه بی برگشت،بی فرجام،شاید در اصل گریزی از دو راه دیگر،راهی بس دشوار همراه با درد والتهاب،اضطراب و تشویش.
شاید بپرسیم چرا راه سوم اینچنین سخت و فرساینده است؟راه پیمایان به چه امیدی و نویدی راه می پیمایند؟قبلا درنوشته"کویر" هم تلویحا از این راه گفتم،از سختیهای راه ،من معتقدم که همواره دانستن و درک مطالب و هشیاری توام با ناراحتی و رنج است،زیرا آنها واقعیات برهنه زندگی را و حقایق را به فرد نشان می دهند،چیزهایی را که سایرین یا نمی بینند یا بسادگی از کنارشان می گذرند یا لباسی فریبنده بر تنشان می پوشانند و خود را می فریبند زیراکه ظرفیت درک آن حقایق را ندارند.بهرحال چنانچه قبلا هم گفتم حقیقت زندگی هیچ چیز زیبا و مطلوبی به عرضه نمی گذارد،هیچ تحفه ای در چنته ندارد جز درد و رنج و بیچارگی،جز تشویش و اضطراب (البته شکی نیست که همواره راه فراری هست:لباسی فریبنده،لعابی دروغین،بستن چشمها،نشنیدن واقعیات)
ممکن است گمان کنید که این نگاهی بدبینانه و تاریک به زندگی ست،ولی این نگاه حاصل و زاییده توهمات و خیالات نیست،تاثیر پذیرفته و رنگ خورده محیط اطراف و اطرافیان است،مصنوعی نیست،آن چیزی است که محیط اطراف منتقل می کند،نگاهی به زندگی بسیاری که اهل اندیشه و صاحب فکر بوده اند خود گواهی بر این مدعاست،بهرحال آنان که رهروان راه سومند دریافته اند که حقیقت زندگی خشن،له کننده و بیرحم است با اینحال راه را آگاهانه برگزیده اند زیرا هدفی والا در ذهن دارند.
آنان که گام در این راه می گذارند،راه انسانیت،راه بی فرجام،می دانند که به نبردی ناتمام فراخوانده شده اند،نبردی با نیرویی قوی و آن چیزی نیست جز زندگی ،نبردی با رهروان دو راه دیگر،با سطحی نگری و بی خیالی،با حماقت و ریا کاری،عقایدی اشتباه و احمقانه،و در این راه با آسیبها و تحقیرها و سرزنشهای بسیاری روبرو خواهند شد ولی قاعده چنین است:اهدافی که آسان و راحت به دست می آیند چندان ارزشمند و گرانبها نیستند لذا انسانهای بزرگ با اهداف بزرگ همیشه دشمنانی بزرگ و سختیهایی بزرگ خواهند داشت و این راهی است برای پیوستن به جاودانگی و ابدی شدن ،هدفی که می تواند بزرگترین و ارزشمندترین باشد.
اما نگاهی داشته باشیم به رهروان دو راه دیگر،آنان که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند،آنان به دنبال چه هستند؟انان که رهروان جریان بی تفاوتی و ظاهرنگریند گرچه بسیار مدعی هستند ولی در باطن مترسکهایی توخالیند،اینان رهروان ناخوداگاهند،کورانی خود بن عصای کور دیگر چسبیده،اینان سرگردانان مدعی راه بلدیند،کسانی که فقط می خواهند زندگی کنند،قیمت برایشان اهمیتی ندارد،همچنین نتایج.کسانی که فقط سعی در ارضای خود دارند به هر طریقی و وسیله ای و هنگامی که راه سوم را برمی گزینی اینان را به مقابله می خوانی،خوداگاه یا نا خوداگاه،زیرا با این انتخاب از گام نهادن در راه آنان سرباز می زنی.
ولی این جاده هرگز تهی نخواهد شد،ایمان دارم که اینگونه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر