۱۳۸۱ اسفند ۱۲, دوشنبه


پرنده در قفس: رامشگر گاه فروشد توست.

پرنده می پرد...

احساس تنهایی می کنی؛ اما آن حس درونی که آزادی ناب را برمی آهنجد، سرریز می شود و لذت نابی از دریافت حقیقت معنا می بری. به قفس خالی لبخند می زنی...

کمی بعد... چونان که حرارت درونگی ات خوابید، احساس تنهایی می کنی...

چنین است حال انسان آنگاه که درونی ترین احساس را لگام خِرد می زند! آزادی را دردرون، در یکتا-جایگاه هستندگی اش می سپوزد و در برون از خویش در پی اش فریاد می کند.

{در شگفتم که چه اندازه این نره-خران و ماده-گاوانِ آزادی-خواه باید تاوان شیفتگی به "رنگ-بازی" را با فرورفتن در پارگین شان بدهند.}



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر