Ticks & Leeches, Reflection and the here is "The Patient".
ژَکفَری ( شکیبایی)
ناله ای از خسته-جانی ام برآمد
بیمناک ، هراسان
آزمونی است این؟ آری چنین باید اش بود
وگرنه توان رفتن ام نمی بود
شکیبایی، سپوزم. زندگانی می خُشکم.
این مجنون، این خون-آشام افلیج، چه کهنه می آشامد!
این منم، همچنان استاده،اینجا
خون دهم، ایمان پاسم
همچنان استاده
بشکیب
شکیبیدن ام باید
بشکیب
اگر دروگریِ پاداش ام نبود
گر آغوش دوست، انتظار-گرَم نمی بود
این خسته-راهِ برگزیده
را دیری پیش، سپَرده بودم
شکیبیدن ام باید
اگر شوقِ درمان نبود
گر این شکسته-گزنده را امید بهبود نمی بود
این خسته-راهِ برگزیده
را دیری پیش، سپَرده بودم
همچنان می کاشم... آواخ... ای کاش
بشکیب
بر خویشتن یادآورم...باید خویش را بر این {ژکفری} یاد آورم...
اگر دروگریِ پاداش ام نبود
گر آغوش دوست، انتظارگرم نمی بود
این خسته-راهِ برگزیده
را دیری پیش، سپَرده بودم
... همچنان می کاشم... می کاشم...ای کاش
شکیبیدن ام باید...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر