Here is some aphorism hunted in my precious-creator-moments...
- چه چیز در انسان است که بیش از دیگر-چیزها روانِ او را می خلد؟ این که خود را مهم بداند. این که مهم-بودن برایش مهم باشد.
- بیشتر اندیشیده های یک اندیشگر نانوشته باقی می مانند؛ این شاید از ناتوانی او در شکارگری مرغان اندیشه باشد، شاید از رازداری او، یا شاید...
- مرد نزدیکِ زنان، شوخ تر می شوند؛ و زن نزدیکِ مردان جدی تر. اولی خود را برای کودک، کودک می کند؛ دومی اما به اشتباه برای یک ابلهِ کودک-دوست، ادای پختگان درمی آورد!
- می گویند در بهشت، بهشتیان همه جاودانه، جوان می زیند. چرا؟ اگر کمی درنگریم از همین گفته چه بسا خاستگاه ساختن بهشت را بتوان دید ( البته کمی کژ و تار): ... ... شهوت ... ... هوس ...
- آرزوها و اهداف اند که مردم را به تاب آوردن هرروزگی توانا می کند. دور-بودن و منش "زیبا-از-دور" بودن آرزوهاست که کوشش برای به چنگ آوردنشان را زیبا و پسندیده جلوه می دهد. اگر مردم همیشه به سرانجام کشاکش های رو به آرزو، به آن گاهی که آرزو برآورده شده، آگه بودند، بی-شک تاکنون دیگر زینده ای به نام انسان وجود نمی داشت. خوشبختانه مردمان ناآگاه اند.
- زندگی جز آسیمگی و پریشان-گردی چیزی نیست. به این و آن اندیشه، به این-سو و آن-سو، به این خدا و آن خدا، به این دوست و آن دوست ... به هر چه که می زنیم تنها دمی آشفتگی را آرامنده است. آرامشِ راستین تنها در نزدیک شدن به امر اصیل نهاده شده؛ نزدیک شدنی که هیچ-گاه "رسیدن" ندارد، رسیدن نمی طلبد! (و بدین خاطر ناب است).
- باید چشایی اندیشه مان را به گونه ای بپرورانیم که چشته ی تلخ نزدش تلخ بنماید ونه بد. { تلخی برایش تلخی باشد و نه مزه ی بد!}
- هرگونه مرگ-اندیشی اصیل است؛ چرا که آدمی ناگزیر در آن به کار "خود-شکنی" درمی افتد. دیندارانِ پسا-مرگ-اندیش با ساختن گریز-راهی توانسته اند شنگانه از این راه سخت، بگریزند. افسوس که راه سپردن ازاین میان-بُر که "جهانِ پس از مرگ" نام دارد، ایشان را از دیدار بسی زیبایی ها محروم داشته...
- اندیشیدن بیش از این که به "دیدن" بماند، به "گوش-کردن" می ماند.
- آنچه که یک موسیقی بزرگ برای یک چیره-گوش بازمی نماید را هیچ گاه نوشتار نمی تواند برای بزرگ ترین خواننده بیان کند. Arcana از بزرگ ترین نویسندگان، نویسنده تراست. Brahms از زبده ترین کارگردانان، کارگردان تر.
- بازنمودن خودخواهی ناب (که دیگر-خواهی ناب) را در پی دارد، برای بیشینگان کاری بیهوده است. آنچه که واژه ی "خودخواهی" در ذهن شان حک کرده، همان خودخواهی ابلهانه ی مردان است.
- ژکندگی نزد ما چیست؟ غرزدن؟ غرولند کردن؟ خشم-گرفتن؟ نه! ژکندگی برای ما یعنی شنودگر بودن؛ تمرین گوش کردن به "آوا"؛ زبان را "داشتن"؛ یعنی این که نزد انبوهه ی کر، ساکت باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر