۱۳۸۲ اردیبهشت ۱۳, شنبه



چرا کتاب می خوانند؟ (A little about some vain bibliophilists)



- کودک کتاب می خواند: کتاب برای او مادری است رامشگر و آموزگار( و اگر مادر حقیقی احمق باشد، کتاب، مادرتر می شود؛ البته مادری بی-آغوش). کودک در مقام نابغه هرآنچه برای بالیدنش سودآور باشد را می خواند. خویش-داری بزرگ است. هرگز کتاب بد نمی خواند. به ناظرِ خشن نیاز ندارد. قصه گو را دوست دارد؛ مخصوصا اگر آغوش مادر، خرگوشِ قصه را برایش باهوش کند... دروغ های بایسته و سودمند برای رشد!

- نوجوان کتاب می جَوَد ؛ می گوزدش: رمان، ماجرای عشقی، فاش-گویی های احساسی را دوست دارد؛ چرا که تازه موفق به آشنایی با معنایی به نام احساس شده (که اغلب تا آخرِ عمر، تنها رویه ی دانی اش را می فهمد و بس). همانگونه که کتاب مبتذل و بی-مایه می خواند، طرزِ خواندن مبتذلی دارد: خواندن را ویژه ی اوقاتِ بیکاری می داند! خواندن همراه با peanut! دوست دارد دگردیسی پیکرانه ی شگفت اش را مطالعه کند؛ حق دارد! چه بسا دگرگونی ای بزرگ تر از این در زندگی اش نبیند! او برای خواندن به پایشگری نیاز دارد تا هنگام خواندن، ناظر او باشد (چوب-در-دست)


- پسرِجوان کتاب را می لاسد: احمق-ترین و مضحک ترین عالِم. بزرگترین و سخت-ترین کتاب ها را همراه با بزرگترین رنج (رنجِ نفهمیدن) می خَرَد. کوشش ترحم-برانگیزی در فهمیدن هنر، دین و فلسفه دارد تا بتواند با یادگیری "واژگان"، عرضِ اندام کند. از رمان لذت می برد، همان گونه که شور مضحکی در واگویی ِ "حادثه" دارد ( پسر جوان از هیچ چیز مانند گزاف-گویی ماجراجویانه لذت نمی برد). در نهایت از خواندن "مرامنامه"های حذبی کیفور می شود؛ چراکه وراجی های سیاسی که شبهِ اندیشه اند را می فهمد... پسر، آفتاب-پرست ِکانایی است که کتاب برایش از غریب ترین خورشیدهاست: با کتاب رنگ نمی گیرد و از این بابت دژم است! کتاب حماقت ذاتی اش را چون پرده ای می پوشاند. اخخخ! پرده ای توری، نمایانگر پوست زمخت اش... He always starves for veils, hiding his folly desires

- دخترِ جوان، کتاب می نوازدش: او در مقامِ شادترین و پندارگر ترین خواننده با کتابِ خوب که برای او رمان است، زندگی می کند. از آن، زندگی واقعی(؟) را می آموزد، رؤیاهای شیرین، آقای شاهزاده، و تورِ سفید را در رمان می یابد و لذت می برد. هیچ-وقت نمی تواند بدون وجود انگیختاری خارجی (که اغلب عالِم(!) جنس مقابل است) کتابی سنگین بخواند {همان گونه که پسر جوان نیز به چرب-زبانی در Babbling برای همدمی با او نیاز دارد}. از خواندن کتاب های سخت، خسته می شود و ناخن می جود. از سیاست استقبال می کند (به ویژه دختر جهان-سومی و خانم معلم های feministِ و دانا!)، چرا که راهنمای او به همایش های پرشور و شهوانیِ سیاسی است؛ نمایشگاه های کینه؛ فروشگاه های کور-شور جوانی! کتاب برای او به دوست-دختر می ماند. هیچ-گاه نمی تواند از دوستی با او لذت بَرَد ، اما برای دوست-یابی های بزرگتر(دوستی با جنس دیگر)، همراهی اش را لازم دارد! از این رو، نویسنده ای که برای "زنان" می نویسد کاری آسان تر از نویسنده ای که برای "مردان" می نویسد، پیش رو دارد؛ کافی است سرگذشتی را بازگوید که دستِ کم یک رخداد دل-ربای عاشقانه داشته باشد، تا تهَش را می خواند!

- برای میان-سال: ... روزنامه-بارگی پس از یک روز حمالی... کتابی پر ازلطیفه های ریسه-زا برای مرد خسته ی خانواده ... کتاب آشپزی یا صفحه ی حوادث برای زن خانواده...
- برای پیر: ... یادآوری خاطرات ... پشیمانی ... صفحه ی تبریک و تسلیت ...
- برای مؤمن: ... آیات الهی... Religious law ... توضیح المسائل ...روشنفکریِ دینی A paradox))
- برای دانشگاهی/ برای یک عالِم: ... کتابی پر از ارجاعات... Up-to-dated ... کتاب امسال؛ نه پارسال ...
- برای ...

- برای ژکان: اگر کهنگیِ این گفته از گیرایی اش نکاهد، "برای او کتاب، ازاندک-دوستانِ برگزیده ای است که به ژکندگی اش احترام می گذارد؛ نیمه-دوستی تاب-آوردنی." برای بیشینگان، کتاب حکم یکتا-گوینده ی کَر را دارد؛ برای ژکان، کتاب (کتابِ خوب)، سویه ی دیگر یک گفت-وگوست... سویه ی دیگر یک باهمی که در آن طرفین، سکوت را می شُکوهند و همدیگر را همسانانه می شنوند.
باری! نه این است که، هم-سخنی و همدمی با کتابی بزرگ (هرچند که این همسخنی را بیشتر تک-سویه و پندارگون بیانگارند!) بسی بهتر از هم-سخنی و هم-آهنگی با کانایان زنده و جُنبا(؟!) است؟!
دوستی خیالی با یک بزرگ-دوست خیالی، واقعی تر(!) از دوستی با دون-مایه ای واقعی(؟!) است.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر