شایدنامه ای که شاید برای تو باشد (یک نوشته ی منقضی)
یک بیان، یک بازنمایی و یا شاید یک تفسیر و یک گمانه-زنی: نوشته ای بد برای یک ژکان!
- شاید تنها راهِ اعتراض، فریاد است
و یا شاید فریاد آسان ترین و سطحی ترین اعتراض است.
- شاید شرکت در یک هیاهو یکی از بسا کنش هایی است که نشان می دهد: "آری، ما آگاه شده ام"!
و یا شاید این کار تنها یکی از بسا-نشانه هایی است که بزرگسالی را نشان می دهد. بزرگسالی احمق. بزرگسالی رمه-گون.
- شاید این از بزرگی است که خویش را در راهِ منافع ِ همگانی فدا می کنند.
و یا شاید این از کوچکی و از سطحی-نگری است که در پیِ هر عرعری، سر-پایین راهی شد و حماقت را جای شجاعت نشاند!
- شاید همیشه باید رادیکال، توفنده و ویرانگرانه اعتراض کرد.
و یا شاید باید کمی بیشتر تاریخ خواند: (کمونیسم شوروی و نازیسمِ آلمان، دو جنبش رادیکال، یکی با اهداف انبوهه-باورانه و دیگری نژاد-پرستانه و هردو رادیکال های توده-پسند و شکست-خورده!)
- شاید با شرکت در یک اجتماع معترض، مناسباتِ اجتماعی را می آزمونیم.
و یا شاید با این کار تنها غریزه ی اجتماعی، غریزه ی جمع-خواه مان را سیر می کنیم.
- شاید خودخواهی یعنی این که به انچه اکثریت انجام می دهد، بی تفاوت بود.
و یا شاید خودخواهی یعنی این که با اندیشدن و پس از آن، با باور به نادرستی ِ روش ِ یک جنبش، برای حفظ خود در جمع انبوهگی، با حماقت ِهمگان همراه شد.
- شاید همدردی یعنی همدردی با دردِ اکثریت.
و یا شاید بتوان گفت همدردی برای همگان یک ناسازه است و یا اصلا درد همگانی وجود ندارد و آنچه هست گرهِ همگانی است. عقده ی همگانی!
- شاید باید با توجه به دستِ شکسته و خونریزی پس از یک درگیری ، درباره ی راستی آن جنبش قضاوت کرد.
ویا شاید بهتر است کمی به موضوع صحبت میان جوانان ایثارگر تیز شد: قهرمانی، هیجان، فحاشی و البته جذب جنس لطیف با سوء استفاده از نمایش دستِ شکسته!
- شاید تنها باید با صدای بلند بر سر بیدادگران ِ کر ستیزید.
و یا شاید با این کار تنها کینه مان را نزد چشمان تیزشان به نمایش می گذاریم. از دیدن این کینه کیف می کنند و مدام راهِ حلِ اخروی تقدیم می کنند!
- شاید نفسِ هر حرکتِ اعتراض-آمیزی ارزشمند است.
ویا شاید باید کمی دوراندیشی کرد و پی-آیندهای هر حرکت را نیز در نظر گرفت.
- شاید باید بر آن که از جنبش ارزشمندمان کناره می گیرد، تلنگرِ بیدار باش زد.
و یا شاید این تلنگر یعنی : "بیا! مثل ما باش. شرم نمی کنی که ساز جدایی می زنی! مرد باش! همراه مردان عرعر کن!"
- شاید برای آزادی بیان باید جنگید.
ویا شاید باید در خود نیز این روحیه را پروراند که شاید شیوه ی اعتراض مان درست نیست که افرادی کناره می گیرند. یعنی باید دید که آیا آزادی بیان نزد مایی که برای اش می جنگیم امری خواستنی است؟! (یعنی اول باید آزادی اندیشه را در خود به سروری رساند)
- شاید...
و یا شاید...
این شایدها و البته در پی آن این کینه-توزی ها ( که راه را برای سلطه ی فزون تر شکسته-سران، این پزشکان روان آماده میکند) تا زمانی که فرهنگ غوغاپسند ایرانی فرونخوابد و تفکر و جنبش برای جهانی بهتر (که برای ما هماره امری مبارک است) پشت نحیف خود را بر اندیشه و تفکر جدی تکیه نزند، ماندنی اند. باید هدف را مشخص کرد و سازوکار رسیدن با آن را نیز. باید راه را برای انحطاط فرهنگ منحط گشود و سعی در درمان اش نداشت. نه این نسل، نه نسل پسین، که تا پنج نسل آینده همه قربانی اند؛ نه قربانی حکومت که قربانی این تاریخ و جغرافیا. قربانی این پرتاب-شدگی در این منحط-کده! قربانی خویش و کرده و ناکرده ی خویش!
و ما: به پیشواز آن جنبشی می رویم که در آن کینه و خشم و آماسیدگی و روان-نژدی حکمفرما نباشد، به پیشواز جنبشی اندیشیده و هدفمند و سامان-یافته و اندیشگون می رویم که در آن قوای افراد تنها برای هدفی اندیشیده شده مصرف می شود (و نه برای عقده-گشای). ما به تامل در هر امری خوگر شده ایم (این را ببخشایید!)؛ این نه به معنای درنگان بودن همیشگی ماست و نه به معنای تردیدگری بی-عمل مان، بلکه می خواهیم بدانیم پی-آیند کردمان مان چیست؛ یا به قولِ شما حاصل خون مان به کجا می رود (متاسفانه ما برعکس شما در کارهای جدی چندان شتابگر نیستیم!.)آیا درخت دیگری در کار است، یا... البته راه را برای هر توده ی ارجمندی که به گمان خویش به فکر دگرگونیِ "پایا" و حقیقت-خواهی است، باز نگه می داریم. این است آن فداکاری ما! (اگر بفهمید!)
شاید از دوری ما از آنچه روشنفکری آزادی-خواهانه(؟!) می نامید، درگذرید!
ویا شاید هم نه! چه بهتر...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر