۱۳۸۲ خرداد ۲۴, شنبه

شک-آوری نزد عام چگونه است؟ چگونه باید باشد؟

شک-آور(Skepticist) می گوید: "عدالت؟ فضیلت؟ آزادی؟ خیر؟ زیبایی؟ و... اینها چیست اند؟ چرا باید در راستای شان گام برداشت؟ یگانگی و یکگی شان را چگونه می توان ثابت کرد؟" در این شک کردن چیزی است که روح مردان ِ دانش را می خلد؛ روح آنانی که در پیِ حقیقت یکه ی خود می کاوند، حتی روح آن بزرگانِ هلنی را... اما حال، برای ما ( که موهبت این را داریم که پس از مردِ پتک-دار و نوچگان اش بزی-ایم) شک-آوری در دل آن برآشوبندگی اش، بارآورِ لذتی والا ست. بارآورِ لذت از بزرگیِ خوشایند خطرکردن در بدیهی ترین زیسته-شدگی ها. لذت ِ والای بازی با حقیقت! لذتی زیبا!

اما...شک-آوری را نزد انبوهه چگونه می یابیم؟
ضعیف، باد-آیین، ترسو و لرزنده-گام. شک-آورِ امروزی بزدلی است که هماره از بادهایی که بر سستیِ درفشِ شک اش می وزند می لرزد و ریش بلند اش را می جود (از خشم و ترس). او در شک-آوری نیز شک می کند و بر این شک خفه می شود. او بسی زود از بی-حقیقتی (حقیقت همچون دیگر چیزها می بایست چیزِ-در-دست ای برای اش باشد!)، از نداشتن آن ثباتِ معنا، از نداشتن پنداری که زندگیِ بیشینگان به آن بسته است، خسته و پژمرده می شود. آن روانگی و شوَندِ معانی و آن شکنندگی-خواهی همیشگی اصول، که در شک-آور هستندگی می کند، در او به صورت آشفتگی و آسیمگی فزاینده که روان را نزار و فروخسته می کند، بدل می شود.
پس چرا به آن روی می آورد؟
چرا که مد شده. {تیز شوید!} به همین سادگی! همان گونه که نزد جماعت روشنفکر ارجمند، دود مد شده... امروزه هرآنکه که بااطمینان آری و نه می گوید، جزم-اندیش واپس-گرا خوانده می شود؛ امروزه هر آدمِ باثباتی، پیر-مغزی سنگ-اندیش نامیده می شود... امروز، روز شخصیت ها نیست...!!! روزِ ترس از ریشه-داری هاست، روز ترس از ساختمان و لذت از آغلِ !...


پرده ی صورتی انبوهگی را از رخ شک-آوری به کناری زنیم و آن گاه سختی اش را آزمون کنیم. نزد خویشِ تنهای مان، در آنجا که قاضیانِ راستکارِ زندگی داوری می کنند، دمی بمانیم (تنها دمی!) و در این انفرادِ ناب بیاندیش ابم که آیا به راستی شک-آوریم یا نه؛ که تنها در قیل و دادِ انبوهگی که چیزها ( و افرادِ نا-فرد!) چون گرد-و-غبار درهوای گرفته آونگان اند، داعیه ی تردید-گری مان باد می کند! باری، باید دارندگیِ آن صفاتی که در گمان، در گمانه ی انبوهگی مان بدیهی جلوه می کنند را نزد آن قاضیان سختگیر، نزد {آن}دوستان به داوری گذاریم.
تا:
ببینیم آیا می توان چنان سخت (و البته زیبا!) زندگی کرد؟! آیا می توان بر ریسمانِ نازکِ معانی دگر-شونده، بر شوندِ (becoming)همیشگی (این یکه-حقیقتِ تحقیق-ناشدنی)، بر ریسمان حقیقیِ "ناحقیقتیِ"، گامِ زندگی برداشت و درهمین حال، راست بود و مطمئن؟!

شک-آوری را آن گونه باید خواست که زاییده ی بزرگیِ و فربگیِ دانایی و زیادتی گُنجِ ِ جان باشد. شک کردن باید برآمده ای از فراخی دشتِ اندیشه باشد؛ و نه رنگ-پذیری دمادم از انبوهه. شک-آوری را بر ستونِ استوارِ شخصیتِ بزرگِ خویش بخواهیم.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر