۱۳۸۲ خرداد ۱۷, شنبه

<گامی در بیانِ نوشته ی ناب >

{پاره ی نخست}



- نوشته ی ناب از خواستِ ارتباط(Will to communication) آزاد است.
نوشتن ناب آن است که در آن رانه های ارتباط-جو را نمی توان یافت. نوشته آهنگِ ایجاد ارتباط ندارد. از خواننده بی-نیازاست. اما شنودگار می طلبد. راست-گوش پرگوشت! نوشته ی ناب را نمی توان خط و سیاهی دانست؛ بل آوا باید اش یافت. آوای برآمده از دهان گوینده ای بی-خود که "از-خود"، از امر اصیل برای خود و برای شنودگاران همگن می گوید. گوی! نوشته چون آوا و پژواکِ آوا روانه ی "هستیِ نیست" می شود و در مغاک، شنودگاران گوشه-گیر را می یابد؛ شنودگاران پوینده در چکادها، آن جا که نوشته سرزنده و شاداب می وزد، می یابندش! این سان نوشته همچون آوا نه بر هموارگی ها که بر بلندای سرد-چکادها و در ژرفنای مغاک های خشک دریافتنی است. بی-خواست. نوشته در پی خطاب-گر نیست، او می وزد، چه بسا گاهی می توفد و ویران می کند؛ سستی ها، استانده ها، لوح ها را شکننده است؛ انبوهگی ها می گزد. باژگونه ی آن چه در روزنامه و رمان می توان دید، او {نوشته}، پاینده ی خطاب-گرانِ نرم-و-نازک نیست؛ از کام و خواسته ی خطاب-گران بی-پرواست، چراکه چشم به امیددادن ها و آفرین-گویی های انبوهه-وار ندارد. شنودگران را اما، می نوازد، ناخواسته می نوازد. شنودگر آن-چنان با آواز نوشته همراه شده، چنان خو-گر-اش شده که بر پیش-خوانی واژه ی پسینِ نانوشته تواناست؛ از این توانایی لذت می برد. چه بزرگ!

یک نهاده:
<<ارتباط با انبوهه همان چیزی است که امر ناب را ویران می کند؛ نوشته ی ناب در پایاب اش، در خویش-پایی اش (Self-subsistence) در برابر این ویرانگری بازشناخته می شود!>>

- نوشته ی ناب، ابزار پیام-رسانی نیست.
نویسنده، پیامبر نیست؛ چرا که خطاب-گر ندارد. او می نویسد ، می آواید تا شنودگران را آوایی برای نیوشیدن باشد. نوشته، در برنهادن صدق و کذب نیست. رها از رانه های استانده سازی است. او خبرکشی را چونان که روزنامه ها می کنند، کاری زاییده ی نیاز-به-ارتباط، جنون ارتباط، و البته کاری روزی-رسان می داند. او بر اثر وارستگی اش از "نیاز به ارتباط"، تنها برای یادآوری است که بودباش دارد.

- نوشته ی ناب، گفت-وگو می کند.
آنچه سبب می شود گفت-وگویی شکل گیرد، آوا و سکوت است. شنودگار آن سان که گفته شد توانایی دریافت آوای نوشته ی ناب را دارد. آوا را می شنود؛ سکوت اش را نیز. و چون قدرت همخوانی و پیش-خوانی با نوشته را دارد، در گاه های سکوت آوا که نوشته به احترام شنودگار سکوت می کند، او پیش-خوانی را سر می گیرد و از منطقِ گفت-وگو ( که کمتر جایی هست) دل می افزاید.

- نوشته ی ناب، به دور از هر خوشی، شاد است و شاد می کند.
نوشته ی ناب در مقام توفندگی اش، همانا برآشوبنده ی حال میان-مایگان و خشک-جانان است. خسته-گردان شان است. بیشینه از نوشته، از خواندن چه می خواهند؟! سرگرمی و دل-مشغولی گذرا؛ تا از این رو دل-مشغولی جدی-تر و مهم-تر هرروزه شان، دل-مشغولی به "زندگی واقعی" را دمی بیارامند. تا خستگی هرروزگی را با خواندن (که تنها هرزه-خوانی روزنامه، رمانک، و بذله-نویسی هاست)، اندکی(؟!) به در کند. شنودگارِ آوا، آن خواننده ی راستین اما، خواندن را نه کرداری کناره ی زندگی واقعی(!؟) که خودِ زندگی می داند: چونان که نیوشیدن موسیقی، گفت-و-گو با همگنان، و ژرف-اندیشی را خودِ زندگی می داند. او از خواند خوشی گذرا (آن سان که انبوهه هماره در پی اش است) نمی خواهد. او شادی بزرگ و مقدر را چشم-به-راه است. او شنونده ی آواست؛ همخوان با او، شاد. تفاوت، تنها بر سر استانده ها و گونه-گونی خوی ها نیست؛ بل بر سر گنجایش بزرگی است. بر سر بزرگی خواهی و توان بزرگی-خواهی است. بر سر ... خهی!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر