۱۳۸۲ مرداد ۲, پنجشنبه

درباره ی ادب ِ انبوهگی

{پاره ی دوم}
و کم اند آنانی که ادب ِ خود را می سازند !


- ادبِ انبوهگی پس، وجدان پنیری ورزشکاران اش را شور و شورتر و در عوض، پیرامون شان، جهان شان را که کیکی است صورتی، شیرین و سفیدتر می کند. ادب ِ انبوهگی اخلاقی نژند است ازبرای روان-نژدان.

- اما ادب، ادبِ راستین، ادبی که می توان از نیکی اش سخن گفت (و آیا باید گفت؟) چیست؟ اخلاقی است درونی-شده، طبیعی، ذاتی شده؛ و تنها اخلاقی که خویش بسازد-اش می تواند دارنده ی چنین صفاتی باشد، اخلاقی "از-آنِ-خود". اخلاقی که از خویشِ فرهیخته مان برآمده باشد. یعنی درحقیقت، اخلاق ِ طبیعی و ذاتی، که جز رفتارِ اخلاقیِ انسانی اخلاقی چیزی دیگرنیست! {یک حلقه که گوی ِ حقیقتِ ادب بر محیط-اش می گردد…}. به زبانی ساده تر، اخلاقی درونی شده یعنی اخلاقی از-درون-برآمده که همهنگام با این برآمدن از درون، بر درونگی ها نیز اثر می نهد. اخلاقِ خودجوش که خویش را می جوشد و می ورزد، Immo ، می سازد.

- تمامِ اینها اما، تنها آن گاه که در جهانی فرهیخته، اندیشیده شد، معنا می یابد. منظور از فرهیخته نه لشکر استادان، دانشوران، هنرمندان و (به قولِ همشهریان) مرفهان بی درد است (که از این باهمستان ها بوی گندِ خودبسندگی های مردان پروفسور و فضل فروشی های زنان هنرمند به مشام می رسد)؛ بل، فرهیخته ی اخلاقی که اخلاق را می سازد همانا "آن" است، یعنی اندرونه ی فردی است که جهان برونی را تیمار می کند. فردی جان-دار و تیمارگر. از اسباب این تیمارداری طبیعی کردن اخلاق است که در آن عناصر و پویه های رفتار اخلاقی با حال-و-هوای هوای سبک فرهیخته-درونه ی پرورده آشنا می شوند و با هم می زیند (به زبان من، با مرامِ بانوی درون آشنا می شوند و دل به او می سپارند). در این حال باید گفت فردِ اخلاقی ( دقت کنید چون موصوف در اینجا تنها می تواند یک فرد باشد و نه بیشتر!) همچون معماری است که بنای خویش را نه برای دیگران که برای سکونت خود می سازد؛ می سازد تا در آن بباشد، و این باشیدن همان گچ-کاری، رنگ-زنی و پرداخت ِ اندرونه ی این بنای خود-ساخته است. خانه ای خودپرداخته که بتواند در آن بهستد. Of creating Domus

- زیستن در جهان دیگر، در جهان انبوهگی {کِی می شود تا جوانانِ عزیز به جداگانگی این دو جهان، در حالتی بی-مرض بیاندیشند!؟} به زیندگان، ورزشِ ادبِ انبوهگی را می بایاند. اگر روزی حاکم ِ دانشمند و خری برآن شود تا همگان را به ادبِ راستین بفرهیزاند (کاری که از آن باید پرهیخت!) ناگزیر از به کاربردن افزار اخلاقی کردن توده، یعنی همان تازیانه است… خوشبختانه در مردمسالاری (یک ناسازه ، مثل گوسفند-شبانی) سخن از این گونه فرهیزش ها نیست. Beo

- ادب، ساده است اگرکه در حالت از-آنِ-خود-بودگی، در حالتِ در-خود-باشندگی، اندیشیده شود. از-آن ِ-خود-بودگی اما دشوار است؛ در اصل، دراندیشیدن اش برای مخ های مدرن سخت است (چه برسد به ذهنیت توده ایِ پیشامدرن)، این به اندیشه-درنیامدن "خویش" - خویشی که نه تو و نه من در مقام Ego Cogito، که سازنده-ساز ساخته شده ی هستی است - سبب می شود تا طبیعی کردن، زینت دادن و پرداختن هرچیز که جزء دارایی خزانه ی اندرونگی به شمار می رود به مغاک فراموشی فروشخشند. در این حالت قوانین اجتماعی که باید در هر فرد طبیعی شوند تا در معنایی حقیقی خودخواسته اجرا گردند، به رفتارهایی سطحی که هم فرد و هم جامعه را می آزارد، به اخلاقی "زور-چپانیده-در-اراده" فروکاهیده می شوند، به رفتارهای انبوهگی که به آسانی خوگر-اش می شوند و دیگر گندگی اش را آزاردهنده نمی یابند. Vulgus

کم اند آنانی که خویش را به-بی-رنگی می آرایند؛ یا بهتر است بگوییم: کم اند آنانی که ادب خود را می سازند.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر