Metaphorical translated lyric from Empyrium:
The Shepherd & The Maiden Ghost
شبان و دختر-شبح
پسینگاه یکی از واپسین روزهای تابستان بود که خزان انتظارِ هنگامه ی خود می کشید
تقته-آفتابی، مهرانگیزانه، آسمان را می پرهود
چرامینان در روشنایی زرتاب این مهربان، شنگول و شگرف می درخشیدند
و دره ها بر تیرگی شبی نیامده سایه می کشیدند
ناگاه، بر این نغمه ی طبیعت، آوایی پژواک کرد
شبان را فراخواند ، او برخاست
شبان:
" این چه شکرینه-آوایی است که به نوایی غمناک می سراید
این کدامین دختر است که سرگردان شده و خلنگ را به خود وانهاده؟ "
به نوای اش افسون گشت و پی ِ آن سرود حزین را گرفت
تا که آفتاب فروشدن گرفت و سایه ها یازیدند
در کم-نور غروب، نزدیک آبشاری رخشان
بر سنگی پوشیده از خزه، برنا-دختری اشکین نشسته بود
شبان:
" چرا چنین افسرده ای؟ چه بر سر-ات آمده؟
چرا سرود-ات چنین اندوهناک است؟ "
دختر:
" ای شبان رهای ام کن! قلب ات را غمین مکن...
یاری ام نتوانی کرد ... تو نه آنی که رهایی ام بخشی
نجات گر-ام شاید آن پیرمردی باشد که در گهواره ای از چوب درختی کهن که صد سال زین پیش بپا بوده ، زاده شده؛ آن درخت که روزی پسری پاک-سرشت بیافکند-اش. نجات دهنده ام شاید آن پیر باشد، کاش می دانست که می تواند..."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر