۱۳۸۲ مرداد ۱۳, دوشنبه

-اَمر ِ ناب در تاريخ ِ تحققش هوشمند است .

تحقق در اينجا به معني نمود است; در نسبت است با بيننده.( پس بلند و كوتاهي ِ اسباب ِ فهم و بينش بر اين نمود مؤثر مي اُفتد.)

هوش بازگشتي است از آن نمود, به بود, به اِصالت ِنابي. به عبارت بهتر اَمر ناب هم گوياست و هم گفته مي شود, و دومين, هرزه ی ِ نخستين است.( گويايی/گفته شدن ) هوش ِ امر ناب پاسدار ِ نا - گفتگي است و گويايي اش .


-ورود كلام به موسيقي كه هم - هنگام بود با ابتذال ِ خرد باورانه به قابل عرض بودن ِ (!) هستي و حقيقت ( مدرنيته ) ,زخمي دير التيام بر مدهوشي ِ ناب بودگي ِ موسيقي شد . موسيقي را از مقام ِ پيشينش كه هم – دم ِ بزرگ – لحظات ِ به واژه نيامده بود ، پايين كشيد و وارد زندگي امروزش كرد . زمان را به خوردش داد. كلام تاريخ مصرف موسيقي شد و يارانه اي براي نرم - گوشاني كه موسيقي شان را نيز چون خود هرز - گوي مي خواهند و پر واژه و راحت . گيرايي يا منسوخ شدن ِ واژه ها و جملات به كار رفته در يك قطعه به ماندن يا نسخ قطعه منجر مي شد . موسيقي به امروزگي اش چسبيد ، جدا كردنش ( بي كلامي ) از جذبه ي هنري انداختنش ( مردنش ) شد و بدين سان موسيقي امروز زاده شد .

-موسيقي ِ انقلاب ها ، موسيقي ِ مراسم و جشن ها ، موسيقي ِ اعتراض ، موسيقي ِ خلاصه شده ي احساسات پوستين و غم - بازي ها … و ناگوارتر از همه موسيقي ِ سگ – ساعت ِ انسانك ِ فايده باوري كه هم رنگ شنود گران ِ كم شنوا و پستش است/ مي شود ، اين آخري را ما ايرانيان از همه بيشتر مي شناسيم !

هاينه مي گفت : "هر جا كلام نتواند پيش رود موسيقي آغاز مي شود" ، و چه ناب است اين آغاز .
اما هوش موسيقي ناب در مقابل زخم – كلام ِ امروزين كجاست ؟ آنجاست كه كلامش وآژ - آهنگي است كه معناي امروزين واژگان و جملات هرزه اش نمي كنند; واژه در آن به نوا رخ مي بازد ( و نه بالعكس ) . گلوي انسان ديگر در آن پرخاشگر بالا - آمده - عقده هاي هر روزگي اش نيست بلكه سازي است چون ديگر سازها ، سازي نو و نه امروزين .

-سرايندگان كم حرف ( پرسخن ) و سخت – خوان ِ Doom را ببينيم كه چه گويا مي خوانند ( مي نوايند ) يا آنجا كه آهنگ سازان Opera شعف ِ جاودانگي ِ هنري ديگر - ادبيات - را هم آورد موسيقي شان مي كنند و از كلام ، قصه ، روايت و واژه ها و جمله ها و حتي رقص نوشيدني اي گوش نواز مي سازند بي زمان و بي عقده .

باري اگر كلامي هم كنار و هم آورد ِ موسيقي بخواهيم در اين ژرف - نوا هاست اما … هاها من از اينها هم گذر مي خواهم ، موسيقي هر چه بي هم آورد تر اصيل تر و هر چه بي كلام تر پاك تر ، ناب تر . م م م بر شور آهنگ سازان دهان بسته غبطه بايد خورد.


-براي ايراني ِ بس بسيار قطعه اي كلاسيك بگذاريد به حماقت ، عاجزانه چه خواهد گفت؟ : نمي فهمم چه مي گويد ! حقا که درست مي گويد !



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر