۱۳۸۲ مرداد ۱۹, یکشنبه

من با تو از نهایت حرف می زنم،از آنجا که نفسها به شماره می افتند، ایستاده بر درگاهش مانده ای که بر زانو قرار گیری و بگریی یا خیره سر، چشم در چشم نگاهش کنی و پلک نزنی .
من با تو از نهایت درد می گویم،آری از نهایت ضعف،خود را فریب مده،اینجا تو رقم آخری،تو دشنام پست آفرینشی،تو چه در کف داری که می خواهی بر کمان قدرت بنهی؟این میانه که میدان تعقل و اندیشه نیست،اینجا آتشکده است!اندیشه سوزی که گفتم یادت هست؟اینجا اندیشه سوزی را به عبادت می نشینند،تو اینجا نه آنی که می توانستی باشی،نه آنی که یک انسان می نامند.
تو پیش نرفتی،فرو رفتی!
من با تو از نهایتی می گویم که از برابرم می گریزد،چهره ها یک به یک رنگ می بازند،بخدا می ترسم که سرآخر هیچ در مقابل نبینم،که حتی گریزشان را نیز به تماشا ننشینم. تیر در کمان نشسته،مغبون فرار غزال گریز پا را به تماشا بنشینی بهتر از تیر از پی هیچ پراندن است.
تو خرسند از این هیچی و تسخر می زنی و من در عزای این هیچم که چون بدینجا رسید؟تو پوزخند می زنی و می بالی که رهایی از قید تعلق و من ماتم زده،کز کرده ام در سوگ آن تعلقی که رهایی از برش مسرور کننده گشته است.
من با تو از نهایت می گویم و تو سر می جنبانی و می دانم که هیچ نمی فهمی،در لحظه شاید چیزی درونت را بیاشوبد،شوری پدید آید،حسی،که بیاندیشی،اما فراموشخانه ذهن انبوهه بس وسیع است،و تو را ظرفیت ترک این فراموشخانه نیست که تو راه برگزیده ای.
من با خود از نهایت سخن می گویم،من راه نهایت می پویم،نه برای رسیدن در بر نهایت،برای پوییدن راهش،که نهایت را رسیدن معنا ندارد،و رفتن و رفتن است که آنرا هویتی می بخشد.
در این میانه اما مشکلی هست،مرا نهایت درد هرلحظه بیشتر در بر می گیرد و نهایت شادی هرلحظه بیشتر از برم می گریزد،مرا آنچه زخمه می زند نهایت درد است و مرا باور ناتوان بودن برای پوییدن نهایت شادی ناگزیر به فراموشی این حس می کند و ناگزیر به سازش با چیزی که نه شروعی دارد و نه نهایتی،نه راهی دارد و نه رهرویی،یک نقطه است،جایی برای سکون،برای نرفتن به نهایت درد نه برای رفتن به نهایت لذت،اما تو باید بروی،تو را مرداب وار زیستن ممکن نیست،تو چون آنان به ماندن و پوسیدن دل نبسته ای،به تخدیر ذهن و پوییدن راهی واهی برای ارضای درونت مشغول نیستی ،تو را بی خیالی درمان این درد نمی کند،تو راه واقعیت می پویی پس همچنان نهایت درد می پویی،و می دانی که پیش نمی روی،فرو می روی!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر