متن-آوازی ژکانیده شده (ویرایش یافته) ازevoken
وارستگی (Quietus)
زندگی چه بود؟ تنها دمی! چون آنی گذشت و من
به مرگ، آن فرجامین-آغوشِِ هرکسی، آن کام-دهِ هرکسی، جاروب شدم
از میان خسته ترین دالان ناب ترین نسیان
در دریای بی افقِ تاریکی فرورفتم
غرق شدم تا که دیگربار، به خوابی هزاره ای فرورَوم ، هزاره های بی-هُشی
هزاره های جاودانه
هزاره های خاموشی ...
هان؟! چیزی نمی شنوم...
در سکوت، آن پایین، هلا! رویابینانِ زندگی! هلا همسایگان دون-گزین
در پیوند تاریکی با زمین، هلا! تاب آورندگان زندگی شکسته
هُش که در خوابِ هزاره تان هرگز فردایی هشیار نخواهید داشت
بنگرید آن سرنوشت همگانی را، آن بدشگونی را، آن پایان ناگزیر را ...
آری آن خاکسپاری را ، بنگرید آن بازگشت به خاک را ...
تنهایم ، آنجا که تنها باد می آهد، به تنهایی می آهم
گریه ات از زیر آن خاکِ سرد صورت ام را چنگ می زند، این چنین فرایم می خوانی
شوریده از رنج، کنار گور-ات زانو می زنم
آوخ! در این دم که بسا خاطرات نیز مُردارگی می کنند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر