۱۳۸۲ شهریور ۳۰, یکشنبه

متن-آوازی استعاری از Mourning Beloveth

وزاّنه-خدنگ های خشم


از پنجره به آسمانی که در هیچی تهی می شود خیره ام
چه می بینم؟ کشتار کلاغ هایی که از اهالی دروغین این روزگذرا می نالند

اندوه ناسیرا،
این دله؛
نور را در گذر از سرسراهای بادگیر اش به رخشنده-تیغی بدل می کند که شوریگی ام را می زخمد
که دیوانگی ام را به دورنمایی کاهیده، بیاونگاند و هدر اش دهد

در درون، مسیل ها خشکیده اند
دمی بمان که چون بارانِ ناایسا، زجر را از چشمان محبوس ات شویاند و درون را پرآب کرد
به شکار آن تافته-نفرتی می روم که حال از رود نارنجی درون، از آن خروشنده، جوشیده

خشم، با خدنگ های وزان اش، بر آسمان تاریک می توفد
چه می شونم ؟
پژواک چکانِشِ کالبدشکافی گناه خسته ی مهرماه که از شاخسارهای مرده ، غمگسارانه چکه چکه می کند

اما پیش از انکه این ناکسان سردی شان را با خود بردارند و گور شان را گم کنند
شام سرد تابستانه ای را در اینجا می گذرانند
شامگاهی که لاشه ی تباهیده ای را در نومیدی گره داری می افشراند


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر