۱۳۸۲ آبان ۷, چهارشنبه

آرمیدن در خطر{ تاملی هایدگروار به خطر}

"آنچه که در خطر افتاده است، می تواند خطر را دنبال کند؛ می تواند خطر را به درونِ بی پناهی ِ به-خطر-افتادگی دنبال کند و این سان در خطر بیارامد."
هایدگر. چرا شاعران؟


زندگی، به خطرکردن معنا می گیرد. معنای زیستن با آهیدن و اندیشیدن پرمایه می شود؛ زیستن جز در این معنا، یعنی: زاده شدن، خوردن، قدکشیدن، شاشیدن، خوابیدن، گاییدن، زادن و مردن.

<<خطر، "آه" و "اندیشه" را در آوردگاه زندگی به هم می آورد.>>
در اینجا آهیدن یعنی به یادآوردن ِ جانانه ی حالت های اصیل هستن: اضطراب، پرتاب شدگی، عشق و تنهایی و تناهی... . هستنده، در بهین گاه های هستن، این حالات را می آهد و در پیِ این آهِش، به خود، به جایگاه و جهان اش می اندیشد و این سان خود را به خطر می سپارد. خطر، آرامگاهِ اندیشنده ی آهنده ای است که توان خطرکردن، یعنی توان فراهم-آوردن آهیدن و اندیشیدن اش را ثابت کرده.

آنگاه که خطر می کنیم، در حقیقت، در خطر می افتیم؛ مای خطرگر، پوینده ی خطرناکی خطر ایم؛ بر خطناکی خطر چیره می شویم. خطر، خطرگر را فرامی گیرد، او را به درونِ بی کرانه اش فرومی کشاند تا شیرینی را از مغز بپالاید، تا از شکل، رنگ-زدایی کند، تا هستندگی را از زیستنِ حیوانی جدا کند. خطرگر در بی-پناهی ِ برخاسته از خطرکردن، خود را "درمی یابد". او ایمن شده است! در بی پناهی ایمنی یافته؛ چراکه در این دم، در این بی بنیادی، همراهی نوبنیاد و همیشه-برنا (همراهی که هستندگی اش، در اصل، همان تازه گی اش است) همراهی اش می کند: خطر. "خطر او را همراهی می کند(هایدگر)". خطر با همراهی اش به ما خطرکردن می آموزاند: آموزگار همراه (همراهی ای که بایستگی اش اندیشیده نمی شود/ که بایستگی اش فراموش شده!). خطر چون مادری است که کودک را بر بلندایی نشانده و از او می خواهد تا بدون کمک او، به پایین، به آنجا که خود-اش ایستاده بپرد. مادر به او می گوید که به آغوش او بپرد؛ چنین می گوید تا کودک بر ترس از بلندی چیره شود و با امید به آغوش مادر، بپرد. در این دم، کودک به خطر فراخوانده شده، فراخواننده مادر است، خطر چیست؟ خودِ مادر! چه که اوست که کودک را به پریدن انگیخته و اوست که می تواند در هنگام افتادن کودک، جای اش را تغییر دهد و کودک... خطر در اینجا مادر است. نبود مادر، خطرناک است. <<پس خطرگر در دمِ خطرگری به حضورِ خطر(در معنای ما) نیاز دارد>>. غیاب خطر برای خطرگر خطرناک (در معنای عام کلمه) است. او می افتد! فراخواننده ی خطر/مادر، خطرگر/کودک را به نزدیک-شدن-به-خطر/پریدن، فرا می خواند. خطرگر می داند که در بی-آلایشیِ این فراخوان، نیرنگی دم تکان می دهد. اما، او خطر می کند. می خواهد به خطر نزدیک شود و آماده است تا در این نزدیک-شدن، به دام-افتادن در آن نیرنگِ غریب را مخاطره کند. او آماده است. با این آمادگی است که با به خطرکشیدنِ نیرنگِ خطرناک، بر نیرنگ پیروز می شود. می سوزد و با سوختن اش، آتش سوزانده را می سوزاند.

کودک می پرد، با آمادگی می پرد و مادر افتادن او را را به گرمی آغوش اش بیمه می کند. خطرگر در خطر می افتد و با چیرگی بر "خطرناکی غیاب خطر"، با غلبه بر ترس از هیچی، در خطرستان آرام می گیرد.
آیا کودک در پریدن تردید نمی کند؟ آیا تردید خطرگر در خطرگری، تردیدی از سر ضعف است؟ یا این ترید به آن آمادگی اوستام می بخشد؟ کودک،در درون هرگز به مادر تردید نمی کند. خطرگر به خطرکردن تردید نمی کند، او نسبت به غیاب خطرناک خطر، حسی غریب آمیخته از تردید و ترس دارد. این حس است که او را در حالتی اصیل می نشاند. او جای خالی مادر را، افتادن اش بر زمین را می بیند و در این ترس، خطر/مادر آنجا ایستاده و لبخند گرم اش برسازنده ی تردیدی در ترسیدن از غیاب است. تردید خطرگر دوسویه است، از یک سو به ترس از غیاب و بی پناهی و از سوی دیگر تردید در تردید نخست. خطرگر اما، رهایی می خواهد، از خود و از خطر و خطرناکی خطرکردن و از ترس و تردید. پس با تردید اش در تردید، پا بر دهشت واری ایم نام ها می نهد و خطر می کند. در این دم است که کودک دیگر به حضور مادر نمی اندیشد و در میان افتادن اش، از کیفی بزرگ و بیخودی سرشار می شود. کیف از پریدن و رهاکردن آن همه نام! این رهایی ایمان خطرکردن است به خطر. کودک با وجود تردید به غیاب مادر، به مادریِ مادر (نه به مادر) ایمان دارد و همین ایمان او را به پریدن می انگیزاند. او پایان این پریدن را آغوش گرم مادرمی داند و همین دانایی (؟) بس است تا او بپرد. <<خطرگر به نادانی اش، با تردید بر تردید غلبه می کند>>، او خطر می کند و همین به-سوی-خطر-رفتن و آشنایی با خطر چنان کیفور اش می کند که آماده است تا دیگربار رنجِ جان-فزای تردیدی سخت تررا پذیرنده شود ، تنها به این شرط که آستانگی غریب خطرگریِ شدیدتری را تجربه کند. خطرگر به خطر کشیده می شود، تنها و تنها اگر خطر را زیست کرده باشد. ... و کودک مادر را زیست می کند!

من و تو با خطرکردن زندگی را هایش'1' می کنیم! با خطرکردن، زندگی را چنان از معنا تهی می کنیم و چنان زندگی را به هیچی-همگی می کشانیم که از شدت سرشاری از هیچی بترکد. خطرگر از شدت دوستی با زندگی است که خطر می کند. او زندگی را می کشد، چراکه عاشق زندگی است! آسیمگی من و تو در هستن اصیل مان جز با کودک شدن مان، جزبا پیچیدن در این بازی خطرناک، جز با پاک شدن با غسل به خون این کشتار آرام نمی گیرد!

افزونه:
'1' هایش واژه ای است پرداخته ی استاد ادیب سلطانی که بیانگر تصدیقی ابرانسان وار است. "هایش" تصدیقی است دیونیسوس وار. "هایش"، هم هاییدن (به معنای ها گفتن، آری گفتن) را در خود دارد، و هم هاها (خندیدن قهرمانانه)را.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر