کوتاه دربارهی خمیرهی موسیقی Esoteric
- شاید برای کسانی که برای بار نخست است که با موسیقی Doom آشنا میشوند، Esoteric کمی سخت-گوار باشد. به حتم، برای ورود به این جرگه {که بیشتر آن را خاص افسردگان و رواننژدان و عاشقان و هیچانگاران و تاریک-اندیشان میدانند}، باید با گروههای نرماستخوانتر آغاز کرد، Draconian, Lacrimas prufandere ، Novembers Doom و از اینجور چیزها... یا شاید حتا از آنجا که به لطف ایرانی بودنمان چندان در موسیقی سختگیر و جدی نیستیم، و ازآنجا که گول-گوشیم، کار خود را با Gothicهای زنانهای مثل Tristania و Theatre of tragedy و Xandria شروع کنیم. این تجربهها، دستکم ما را با جانمایهی اصلی Doom که به زعم مینیمالیستها، بازی با ضرباهنگ و ریتم و تنبلی در ملودی است، و به گمان ما، شکیبایی و توان لذت از بازی کشسان سکوت در طلب بیپایان تکرار"هیچی" در فضایی چندلایه است، آشنا میکند. به هررو، آشنا شدن با Doom، به یک گوش پرورده، به درونگرایی و به صبر نیاز دارد که همه به چونی روان بستگی دارند.
- غم زندگی، غمی یکه و گرانمایه و بس خاص که ریشه در دانش و خطرگری و اندیشیدن دارد. غمی به غایت والا و البته به شدت پژمراننده. هرگز به درستی در بیان نمیآید، اما شاید بتوان با درنگیدن در همبستگیاش با زیبا-غمی دیگر که بیشک دریافتنیتراست، دانست: غم عشق. فشردگی، سرگشتگی، بی-جای-گاهی، پیراگیرندگی و ازآنِخود-بودگی از ویژگیهای این حالت اند. ازاینرو در به کاربردن واژهی غم باید کمی وسواس به خرج دهیم. Despondency هم چندان برای حمالی این معنا نیرو ندارد. احساسی هم-آمیخته از ترس، دلهره، پروا، غم و از همه مهمتر امیدواری غریب! حالتی پُرهستی. ما همه تجربهی درافتادن در چنین حالتی را داریم. خفیف در نخستین تجربهی عشق نوجوانانهی اوباش و شدید در خاموشترین ساعات پرنور ژرفاندیشی، "ترسا-غم"یی زیست میشود.
اینجا همانجایی است که موسیقی زندگی تعریف میشود؛ دخترک هیپ-هاپ و پسرک پاپ حتا خیال گذر از این کوی را هم به خود نمیدهند {شاید میترسند که از خوشی چاقشان کم شود یا دنبهی بیعاریشان آب شود}. به هررو، سویهی تراژیک زندگی را هرکس بنا به گنجای هستندگیاش،درمییابد. اما تکلیف کسانی که آن را به گزاف، هماره و خودخواسته دریافت میکنند، چیست؟ مردن در افسردگی؟! یا اینکه با مخدری، از فشردگی نیروهای افسراننده بکاهد (کارکرد تراژدی در نطر ارسطو)؟ هرگز! فرار از افسردگی شبه-درمانی است بیمارستانی بر دردی بی درمان؛ دردی که درمانی ندارد، مگر اینکه بیمار در آن حل شود، آن را بگوارد و بر آن چیره شود. و اینها با فرار از افسردگی، با Prozac جور در نمیآید!
دست کم این را دانستهایم که بساحالتهایی که روانشناسان اجتماعی (این کشیشان مدرن به زبان فوکویی)، بیماری رواناش میخوانند، محل اعراب تنها در زمینهی زندگی انبوهگی دارند! به دیگر سخن، ما این را میدانیم که فرد سلیم ومعتدل اجتماعیده را با هیچ سنجهای نمیتوان از یک تبهکار گرسنه، روان-درستتر دانست!
Esoteric - عمیق است. به نظرم همین بس است. گروه، کار خود را تاریک، شرور، تباهگر، بدشگون، شکنجیده، فلسفی و بربر-مسک میداند، ولی من چندان با فلسفهی تیره و مردهاش هم-آه نیستم. Esoteric کاری کافکایی است. یعنی تاریک ولی مرده و تباهیده. این با تارونی ما که در آن سرشاری و زندگی پرنور را اندیشه میکنیم، بس ناسان است. سرشاری را در Tool ، Summoning و باخ تجربه میکنیم. من فضای چندلایهی Doom را میخواهم.
- Doom در کل، مرگبار و میراست و نومیدوار و شاید افشراننده و پادانسانوار. صداقت در رویارویی با حقایق دهشتباری چون مرگ، تنهایی، عشق، پوچی و به خصوص درک سویهی تاریک زندگی، را جدی میگیرم. حس گرانباری که از شنیدن غولهایی چون Esoteric و Evoken به شنونده دست میدهد، برآمده از بیانگری توامند اینان از ترسا-غمی است. این قدرت بیانگری، چیز کمی نیست! اکثر ما، ناخواسته، از هرچیزی که ما را به حالت دلشوره و پروای هستیدارانه بکشاند، لذت میبریم. ناخواسته درکاش میکنیم. ناخودآگاه حقیقیاش مییابیم...
1. تو از این سبک لذت میبری! تو از غم شاد میشوی؟
2. نه! من از عمق لذت میبرم. و شادی را زمانی دریافتنی میدانم که غم را آهیده باشم. آشیان شادی، عمق غم است. غم، افسردگی نیست. غم، مرگ مرگ است، سرشاری زندگی است. زندگی بی غم هرگز شاد نیست. غم، اصیل است. و امروز، به هرچیز اصیل و انرژیگیر میخندند.
1. من نمیخندم!
2.اخخخ...
1.غم و شادی! چه طور؟! تناقض!
2.بهتر است بگوییم: خوشی وشادی، یک تناقض.
1.اه... چهقدر گنگ!
2.اخخخ...
Esoteric - ، هرگز خوشایند طبع ظریف، اجتماعی و سطحی گوشِ سلیم نمیشود. جدا از وجه روان-ویرانگر-اش، Esoteric همانطور که از ناماش هم پیداست، درونی است و رمزگونه، پُرایماژ و خاص. نزدیک شدن به چنین باشندهای را هرگز به کسی (حتا به همپیالگانام) پیشنهاد نمیکنم! چون با تو موافقام که چهبسا این نزدیکی به بهای از دست دادن چیزهای عزیزدیگری تمام شود!
- تارونی آنسان که در "اندیشیدن تارون" به انگار کشیده شد، در موسیقی پیچیدهی Esoteric بیان شده. نجوای حقیقت، پادشاهی نور در جنگل تاریک، نوای یک تنها در کلبهای کوهستانی، پرواز اندیشه در سکوت آشوبناک و بیمرگ و آسودناش در آرامگاه درونگی، وصف این حقیقت اند...
برای کاوه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر