۱۳۸۲ اسفند ۵, سه‌شنبه

Zhakaa-sophized lyric from Esoteric
Creation (Through Destruction)


به ویرانی، آفریدن


در شب آرمیده‌ام
تنها
غنوده در تارونی رازوار
شادمانه در این خلوت بی‌نام‌
تنها رایحه‌ی خاطره را همدم ‌ام

عقل‌ام از نشاط باد شبانه شور می‌گیرد
در ابدیت تنهایی
از ریشخندزنان تنهایی‌ام گریخته‌ام
از دروغزنان مهربان
از ترحم پوچ
ترسیده از نگاه ترسویان
از خوشی گریخته‌ام

می‌جویم...
هان؟ کجا؟
آه...
خار مرگ درونه‌ام می‌خلد
و من می‌خندم…

بس دور از این زندگی بیمار
در آواره‌گی خانه کرده‌ام
به ویرانی، آفریده‌ام
خهی! قلب مریض مسیحای پیر را دریده‌ام

به قدرت اراده‌ام، از بانوی سرنوشت کام جستم...
آه... سرنوشت

مهتاب،
پنجه به چنگ اغواگر-اش می‌زند
من
تنها،
به خلسه‌ی نوای سپید-گوهر-اش
نرم آرمیده‌ام
نوش شیره‌ی قدرت‌اش
رگان‌ام را تازه می‌کند
هاه! از من چه می‌گویی؟!
از منی که از کرشمه‌ی میل گذشته‌ام!
چه می‌دانی؟!




ویرانی...
این عقیم-عروسکان شیرین
بر ناکامی‌‌شان نقاب خنده زدند
تا از حقیقت خلوت‌نشین چیزی نشوند
این تل پست وجود
در توده‌ی پُرقال‌-اش انبوهیده‌
خوش خوشک در گنداب پوچ نیستی‌اش فرومی‌رود


بشکیب...
تا مرگ مرض
تا آفرین زندگی...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر