۱۳۸۳ شهریور ۷, شنبه

گذار به اندیشانوشت
{پاره‌ی سوم}


- یعنی نوشتن، همهنگام ِاندیشیدن. رفع ِفاصله میان نوشتن واندیشیدن! واماندگی تفاوط (differAnce) در بی‌زمانی ِمحض و فشردگی ِاقتصاد نیروهای اندیشگون. مرگ ِبیان! مرگ سالاری ِمعنا!

سه‌نقطه / کوششی نافرجام در زبان‌مندگرداندن ِامر ِفرازبان.
ما می‌توانیم زیرکانه {و کمی گستاخانه} به بررسی ِ"..." (سه‌نقطه) در نوشته‌ها بپردازیم. با چیزهایی که پیش از این سه‌نقطه می‌آیند، می‌توان دریافت که آیا این سه‌نقطه درگاه ِجهان ِاندیشانویسی‌ست یا نه، ناتوانی ِنویسنده است. مرگ ِبیان است یا ضعف ِبیان. گاهی هم سه‌نقطه می‌آید تا زیاده‌نویس خفه شود. در چنین وضعی، لطف ِزبان حتا به ... سه‌نقطه، سکوتی‌ست نوشتاری در کشتن ِخواست ِبیان ِامر ِفرازبان. با نوشت‌کردن ِسه‌نقطه، به‌همان اندازه که به بازتاب‌ ِسکوت در نشانه امید می‌بندیم، کاری خطیر انجام داده‌ایم.

- اندیشانوشت، به‌سختی خوانده می‌شود. خودپسندتر از این حرف‌هاست! اما اگر خوانده شود، نام است. و نام را هرگز نمی‌توان نقادی کرد!

- کوتاه‌نوشت، نویسنده زیاد نمی‌نویسد. نه به این دلیل که نمی‌تواند، از آن‌رو که نمی‌خواهد بیان کند. او می‌نامد تا جان، تا جهان ِدرون را پیش ِخود حاضر کند. در یک نام، در یک آتمان. نوشتن، فراپیش‌گذاردن ِآگاهی، خود را نزد خویش است.

زبان، سخن می‌گوید:
نوشتن، هست‌کردن ِجهان است. به زبان ِساده، در نویسنده‌گی، زبان مصرف نمی‌شود، بل‌که (به زبان ِهایدگری) به‌-حضور-کشیده می‌شود، می‌درخشد و هست می‌شود. در نوشتن ِمتعارف اما چنین نیست. متون ِعلمی با نثری طبیعی نگاشته می‌شوند، نثری که در آن زبان مصرف می‌شود! در این متون، زبان به‌کار گرفته می‌شود تا نویسنده به هدفی برسد (اثبات ِیک نگره، بیان ِیک رخداد، ایجاد ِرابطه با هم‌نظران)؛ این‌چنین، در جهان ِهرروزه (آیا علم هرروزه نیست؟!)، در این کارکردباره‌گی، زبان، پس ِابزارواره‌گی‌اش، بی‌کار، وانهاده و فرسوده شده، سخن نمی‌گوید. سخن‌گفتن ِزبان، زبان‌مندی زبان، با رهایی از حرص ِبیان‌گری و وارستن از خواست ِرابطه ممکن می‌شود. با از شکل‌انداختن ِاستانده‌هایی که زبان‌مندی را در بند کرده‌اند و با بیگانه‌سازی، زبان را اندیشناک کرده
نویسا، نقاش ِساختمان است، و نویسنده، نگارگر ِبوم. اولی، رنگ را مصرف می‌کند و دومی، رنگ را می‌رنگد.

ایثار:
اندیشانوشت، نابه‌گاهی ِشاره‌ی الهام را در ساخت‌مندی ِخودآگاه ِاندیشه، آب‌دیده می‌کند. این‌کار با جای‌گیرشدن ِالهام در زمینه‌ی سبک ِنوشتاری خاص که رنگ از ویژه‌گی اندیشنده گرفته، انجام می‌گیرد. مدت زمان ِانجام این‌کار، یک لحظه است. لحظه‌ای که قلم در آستانه‌ی تماس با کاغذ درنگان می‌شود؛ درنگ ِبی‌زمانی که به نوشتن، تقدس ِخاصی می‌بخشد؛ برعکس ِ قلم‌مویی که در انتظار ِرنگ ِمناسب، درنگ می‌کند به‌طوری که اوقات ِبیکاری‌اش به اوقات ِرنگ‌زنی می‌چربد، درنگ‌های نوشتن، سکته‌هایی‌ست برآمده از برتابیدن ِرنج ِتردید! تردید در وسوسه‌بودن-یا-نبودن ِعرضه‌ی ... خهی! فرودآمدن قلم بر کاغذ ایثار است! ایثار در سره‌ترین شکل ممکن. ایده، در بیان می‌میرد. اندیشانوشت، با به‌تمام‌رساندن ِابهام و شکوهیدن ِسویه‌ی تارون ِحضور ِایده، مرگ را تا آن‌جا که می‌تواند به تأخیر می‌اندازد. بیان ِدوسویه، زیست ِتارونی، هر دو ایثار اند. اندیشانویس از بیان دست‌شسته تا ایده‌داری کند!


جریان ِآگاهی:
جریان ِآگاهی، تنها گوشه‌ای از اندیشانوشت است. ذهن‌انگیزی‌ست، حال‌ آن که اندیشانویسی بی‌انگیزه است. درحالی‌که سوررئال، استمنای شکیلی‌ست که دانش ِپارانویایی در آن به سرحد ِممکن داغ می‌شود، اندیشانویس عاری از هرگونه میل، اخته‌ در بیان، در رختخواب ِکاغذین قلم می‌شود. نویسنده، خود را به جریان می‌سپارد اما هنوز اختیار ِقلم در دست اوست. او با خواستی (که رگه‌ای داستان‌گویانه دارد) به شکار ِتحفه‌های این جریان دست می‌زند. اندیشانویس، بی‌قلم است. او بی‌خود است. چه کسی در دست ِاو قلم نهاده؟ یک خِرَد ِبیش‌تر، یک فراالهام، ناسوژه‌ای که سبژکتیویته‌ی ناگهانی‌اش، هر ساختی را وامی‌پاشاند، یک قلم/من ِمن/قلم شده ...


گفتگو با خود / Morceau/ مالیخولیا در دایره:
باش ِیک دیگری، شرط ِبایسته‌ی یک گفتگوست. عشاق ِنوجوان، زنان ، کهن‌سالان و خلاصه هر گونه‌ی پارانویایی، در غیاب ِاین شرط به والایش ِگره‌های زیست‌بیزاری دست می‌زنند، با خویش (خویشی که "خود" نیست) حرف می‌زنند.
"خود" یعنی هم‌نهاد ِمن/نویسنده و تو/نیوشنده، اما طرف ِبرین ِگفتگوست. Morceau،
در این دم با جان ِجهان، با او هستم! این او یک خواننده‌ی غریبه است. نوشتار برای اوی نه-بود است. این او فراتر از هر چیز ِاین‌جهانی-آن‌جهانی، مرا هماره در برمی‌گیرد! آری اندیشانویس برای کسی می‌نویسد. برای نیوشنده‌ای که غایب است. واژگان‌اش در پی ِاین غایب می‌دوند و هرگز به او نمی‌رسند. و ازین‌رو همیشه او را در کنار ِخود دارد!!! در حال دویدن برای یک دیگری...



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر