۱۳۸۳ شهریور ۹, دوشنبه

ژکانیده از Elend

بیداری ِفرشته


من چشمان ِبَسیلیسک ام

آن‌گاه که به جنگل ِرویای‌ام آمدی
پشت ِبوته‌های کور ِنور
پشت ِتیماس ِسایه
نماز ِاُریون را به یاد آر

...غرقی در من، تو
تنهایی...

ساعت ِوقت نزدیک می‌شود
و مات-ماه خاکستری
در آماس ِچشمان‌ات
دریایی از اشک می‌شارد

مرگ ِروح‌ام رابکش، دلدار
که نامیراست مرگ ِمرده
بمیران و بمیر
که مردن‌ات مرگ را می‌کشد

نام‌ات را بارها من نبشته‌ام
بر تاق ِخوش‌تراش ِیاد-ام
اما
آوخ بر دست ِنویسا
چون بست ِطناب داری‌ست که در حلقه‌ی دژآگین‌اش بارها می‌میرم

حال،
همه‌چیز،
آماده‌ی بیداری فرشته


افزونه:
بسیلیسک(Basilisk) : خزنده‌ای افسانه‌ای که نگاه‌اش کشنده بود.
اریون (Orion): شخصیتی اسطوره‌ای که به‌دلیل ِدیدار ِعریانی ِدیانا (الهه‌ی ِحقیقت)، کشته می‌شود. شرح ِاین داستان را پیش نوشته‌ام.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر